
آثار منفی رفاه از دیدگاه قرآن کریم
آثار منفی رفاه از دیدگاه قرآن کریم
*هما نظری [1]
چکیده
یکی از نیاز های اساسی انسان آسایش است که افراد برای رسیدن به آن به رفاه روی آورده تا در جهت رشد وکمال خود استفاده نمایند. رفاه همانند دیگر نعمتهای الهی دارای آثار مثبت و منفی است. محقق در این پژوهش به آثار منفی رفاه پرداخته است، تا با استفاده از منابع لغوی و تفسیری و کتب اخلاقی و روایی به تبیین آثار منفی رفاه از دیدگاه قرآن کریم در جهت شناساندن جنبه های منفی رفاه به منظور پیشگیری و عواقب سو آن پرداخته شود. در این پژوهش آثارمنفی رفاه در دو بخش تقسیم شده است: آثار فردی رفاه از دیدگاه قرآن و آثار اجتماعی رفاه از دیدگاه قرآن؛ برخی از مهمترین آثارفردی رفاه عبارتند از: استکبار، بلا و فتنه، بخل ورزی، طغیان، عجب … برخی از مهمترین آثار اجتماعی رفاه عبارتند از : فسق، شادمانی غرور آمیز، هلاکت، ایجاد روحیهی تجاوز … انسانهای تربیت نایافته به هنگام دستیابی به نعمت و رفاه دچار استکبار شده و هنگامی که خداوند ثروتی را برای آزمایش به آنها ارزانی داشته، نسبت به مستمندان بخلورزی نموده و سر به طغیان گذاشتهاند و دچار عجب و غرور گشتهاند و رفاه و آسایش فسق و فجور شده و انسان مرفه به شادمانی غرور آمیز پرداخته از یاد خدا غفلت ورزیده است و روحیهی تجاوزگری در آنها رشد کرده است. رفاهزدگی برای انسانهای مترف فتنهای گمراهکننده است که هلاکت را بدنبال خواهد داشت.
واژگان کلیدی: رفاه، اتراف، قرآن کریم
مقدمه:
انسان برای ادامهی زندگی از تامین یک سلسه از نیازمندیها از قبیل غذا، مسکن، لباس و دیگر نیازهایش ناگزیر است و علاقه به این امور در سرشت او به ودیعه نهاده شده است و در دستورات اسلامی نیز در حد اعتدال به تهیه و تامین این نیازمندیها ترغیب شده است.
اسلام به بهره مندی از رفاه به صورت متعادل و متناسب با شرایط زمان و مکان سفارش کرده است. اولیاء الهی نیز استفاده از نعمتهای الهی را توصیه نموده اند؛ اما میزان و حد بکارگیر ی از این نعمتها نیز در اسام حائز اهمیت است؛ چرا که اسلام مسلمانان را از افراط و تفریط در هر زمینهای نهی کرده است؛ پیمودن راه افراط و تفریط در زندگی رفاهی به معنای ناسپاسی و خروج از حد اعتدال است که در دیدگاه اسلام مورد نکوهش قرار گرفته است. این پدیده ناپسند که در زندگی فردی و اجتماعی امروزی به وجود آمده است، به نام رفاهزدگی و به دنبالش تجملگرایی که آثار و نتایجی منفی به دنبال دارد.
پیامدهای منفی آن از قبیل زمینهسازی برای گناهان، اختلافات طبقاتی، گسترش فقر در جامعه و اثرات منفی دیگری که در ادامه بررسی خواهد شد. پژوهش در حال تدوین بر پایه گردآوری به مراجعه به اسناد و مدارک کتابخانهای است با هدف گزارشی از نظر اسلام در خصوص آثار منفی رفاه که تحقیقی توصیفی تحلیلی بوده و ماهیت پژوهش آن وحیانی است؛ که با مراجعه به آیات و روایات و بهرهگیری از آنان صورت خواهد گرفت و در قالب فیشبرداری جمع آوری خواهد شد. کتابی که درابتدای پژوهش مورد استفاده قرار گرفت «فرهنگ قرآن» در 33 جلد زیر نظر مرحوم «هاشمی رفسنجانی» کتابی ارزشمند برای پژوهشهای قرآنی است که در آن موضوعات قرآنی بر اساس حروف الفبا به همراه آثار و عوامل مثبت و منفی و شماره سوره و آیات بیان گردیده است که کار محقق را بسیار آسان و از اتلاف وقت جلوگیری کرده است. همچنین با مراجعه به نرم افزار جامع التفاسیر و استغاده از کتب تفسیری شیعه و سنی در هر چه بهتر شدن پژوهش در پیشرو تلاش شده است تا محقق مطالب خود را به رشته تحریر درآورد.
این مقاله بعد از بررسی مفهوم واژه “رفاه”
از نظر لغوی و اصطلاحی به آثار منفی رفاه
در بعد فردی و اجتماعی خواهد پرداخت؛ بر هین اساس پژوهشگر تلاش خواهد کرد که به
بررسی آثار منفی رفاه مثل هلاکت امتهای پیشین، بخل ورزی، تجاوزگری و مسائل دیگر در
این زمینه بپردازد و با نتیجهگیری به تحقیق خود پایان دهد.
1- مفهوم شناسی واژگان کلیدی:
مراجعه به منابع لغوی بیانگر این است که واژه رفاه داری معانی متفاوت است در این قسمت به این معنا اشاره می شود؛ محمد معین درباره واژه رفاه چنین مینویسد:
- مفهوم لغوی «رفاه» :
رفاه از ریشه «راء ، فاء و هاء» است و یک اصل معنایی دارد که دلالت میکند بر نعمت و گستردگی مطلبی تنآسایی، آسودگی، آسایش،[2] همچنین به معنای آسان شدن زندگی[3] وارد شده است. وقتی این ریشه به باب تفعل برده شود؛ التّرفه که از ریشه «رفه» است، برخوردار شدن از نعمت[4] معنا میگردد.
2-1- مفهوم اصطلاحی «رفاه» :
واژه رفاه فراخی زندگی، زندگانی فراخ و به عیش زیستن است.[5]
در قرآن اتراف مترادف رفاهزدگی و اشرافیت وارد شده بنایراین مترف به معنای ثروتمند است یعنی کسی که به او نعمت زیاد داده شده و آن در صورت عدم ایمان سبب طغیان و سرکشی انسان شده است؛ با توجه به تعاریف لغتنامهها آیه شریفه «إِنَّهُمْ كانُوا قَبْلَ ذلِكَ مُتْرَفين»[6] به عنوان نمونه بیان کننده مطالب ذکر شده میباشد.
علامه در راستای تبیین آیه فوق عقیده دارد که: اشاره به کلمه ذالک همان عذاب آخرتی است و «اتراف»که مصدر کلمه «مترفین» است به معنای آن است که نعمت، صاحب نعمت را دچار مستی و طغیان میکند و کسی که نعمت چنینش میکند میگویند او اتراف شده یعنی سرگرمی به نعمت او را آنچنان مشغول ساخته که از ماورای نعمت غافل شده پس مترف بودنشان به معنای دلبستگی او به نعمتهای دنیوی است، چه آن نعمتهایی که دارد و چه آن نعمتهایی که در طلبش میباشد. چه اندکش و چه بسیارش.[7]
حال که دانسته شد رفاه چه معنایی را دربردارد، اینک به تبیین آثار منفی رفاه و اینکه چه اثرات مخربی را در زندگی فردی و اجتماعی بدنبال دارد پرداخته میشود.
2- آثار فردی رفاه :
هر عملی اثراتی دارد. رفاه نیز میتواند اثراتی داشته باشد و اگر از مسیر اصلی خودش که اسلام ترسیم نموده خارج شود می تواند آثار منفی را نیز دربرداشته باشد. این بخش از مقاله به ارائه دیدگاههای قرآن و روایات در زمینه آثار فردی رفاه اختصاص دارد:
1-2- استکبار:
یکی از مهمترین آثار فردی رفاه خود بزرگبینی است. از دید گاه قرآن مترفان انسانهای متکبری هستند. تأمل در آیات خدا بیانگر این مطلب است که تکبر صفتی ناپسند است و موجب بد گمانی به خداوند و در نتیجه باعث هلاکت انسان است در توضیح این مطلب میتوان به این آیهی کریمه استناد کرد:
«فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَن وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهانَن؛[8] اما انسان هنگامی که پروردگارش او را بیازماید و گرامی بدارد او را و نعمتش بخشد، میگوید: پروردگارم چون شایسته و سزاوار بودم مرا گرامی داشت و اما چون او را بیازماید، پس روزیاش را بر او تنگ گیرد، گوید: پروردگارم مرا خوار و زبون کرد.»
هدف خداوند از آزمایش انسانها در برابر نعمتهایی که به آن ها ارزانی داشته آشکار شدن حقیقت ظنی آنها در برابر نعمتها است، که آیا سپاسگزارند یا ناسپاس در صورت سپاسگزاری عدم طغیان سزاوار پاداش خواهند بود و در صورت شکیبایی نکردن به فقر و تهیدستی سزاوار مجازات خواهند بود. این رفتار خداوند است در برابر انسان، اما رفتار انسان در برابر این آزمایش الهی، (فقر و ثروت) به این صورت است که پنداشتهاند که ثروت زیاد به خاطر بزرگداشت اوست و او مقرب به درگاه خداست، و خدا او را بازخواست نخواهد کرد. این منطق مشرکان است و حال آنکه این انسان به پروردگارش بدگمان است.[9] همچنین قرآن در جای دیگر میفرماید:
«… إِذا أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْديهِمْ فَإِنَّ الْإِنْسانَ كَفُورٌ ؛[10] هنگامی که ما رحمتی از سوی خود به انسان بچشانیم به آن دلخوش میشود، اگر بلایی به خاطر اعمالی که انجام دادهاند به آنها برسد به کفران میپردازد چرا که انسان بسیار کفرانپیشه است.»
در فرازی دیگر نیز چنین آمده است:
«… وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً …؛[11] ما شما را به نوعی خیر و شر آزمایش میکنیم.»
مرحوم علامه طباطبائی در راستای تبیین آیه فوق اعتقاد دارد که منظور از اجمالگویی در آیهی بالا همان تفصیلی است که در آیهی ذیل آمده:
« فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ … فَيَقُولُ رَبِّي أَهانَن»[12]
دلیل شروع آیه با « فاء» نتیجهگیری از آیات قبل است که حال انسان را در کمی و زیادی نعمت میآزماید اما انسان برداشت دیگری از این امتحان الهی دارد فکر میکند خدا او را با دادن نعمت زیاد، عزیز و کم کردن نعمت، او را خوار کرده است در نتیجه به کفر و جزع میپردازد. پس برداشت از این آیه این است که نوع انسان به حسب طبع اَولی اینطور است، نه اینکه فرد فرد انسانها اینطورند بنابراین، الف و لام «الانسان» برای جنس است نه برای استغراق.[13]
در اعراب القرآن، احمد بن محمد بن نحاس اضافه بر نظر مفسرین که در توضیحات تفسیری بالا ذکر شد، دو قول در این آیه بیان شده که قول اول از قتاده است که گفته: نه وسعت رزق بر انسان به خاطر اکرام است و نه تنگی معیشت برای اهانت او که باعث جزع او شود، قتاده بیان کرده که جز این نیست که اکرام به خاطر اطاعت او ازخداوند است و اهانت به او سبب معصیتش است. قول دوم گفته انسان در هر حالت باید خدا را ستایش و حمد کند و دلیل اینکه رزق بر او تنگ شد به خاطره “لاتکرمون الیتیم” است.[14]
2-2- بلا وفتنه :
از نظر قرآن، اموال عامل آزمون الهی است تا مشخص شود تا چه اندازه انسان ظرفیت برخورداری از ثروت را دارد. از همین رو خداوند برخورداری از ثروتی را که بدنبال آن رفاه است را، زمینهساز فتنههای گوناگون دانسته است. برای روشن شدن این مطالب به این آیه استناد شده است:
« إِنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظيم؛[15] اموال و فرزندانتان فقط وسیلهی آزمایشاند، و خداست که پاداشی بزرگ در نزد اوست.»
آقای جوادی آملی در کتاب مفاتیح الحیاه در مورد اهمیت مال و ثروت اشاره به این نکته کرده است؛ که اسلام مال و ثروت را به مثابه ستون فقرات جامعه به حساب آورده است. فقرای جامعه گویا ستون فقرات شکستهای هستند و ایستادگی ندارند.[16] از همین رو قرآن کریم به مال اهمیت داده و میفرماید: «أَمْوالَكُمُ الَّتي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياما»[17] تعبیر در این آیه نشانه از پایداری فرد و جامعه دارد واینکه مال نباید در دست افرادی بیفتد که مسرفانه و مترفانه مصرف کنند؛ چرا که طبق فرمایش قرآن قوام اقتصاد جامعه به مال بستگی دارد. در تبیین و ارزش جایگاه مال همین بس که بگوییم امیر المؤمنین علی (علیه السلام) میفرماید:
«نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَى تَقْوَى اللَّه المال؛ بهترین کمک برای تقوای الهی مال است.»[18]
محقق برداشت خود را از مطالب فوق چنین بیان میکند؛ که خداوند مال و ثروتی که به انسان بخشیده، نعمت و حتی طبق فرمایش قرآن زینتها برای انسان هستند که حتی خداوند در آیهای از قرآن به آن اشاره میفرماید:
«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زينَةَ اللَّهِ الَّتي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ … ؛[19] بگو چه کسی منع کرده است زینت خدا را برای بندگان خویش بیرون آورده است …»
پس بهرهبرداری از زینتهای الهی مورد مذمت قرار نگرفته است. سخن آنجایی است که انسان با چه دیدی به مال دنیا و رفاهیات نگاه میکند، پس باید انسان بینش خود را به دنیا اصلاح کند. زندگی انسان منحصر به چند صباح دنیا نیست بلکه آخرتی بدنبال دارد و رابطهی این دو را (دنیا و آخرت) رابطهی راه و مقصد بداند یا وسیله و هدف، [20] تا در استفاده از رفاهیات زندگی دچار اتراف نشده و بداند اینها همه برای آزمایشی در دست ماست و ما باید با شناخت آن از مسیر اصلی دور نشویم.
در تفسیر اثنی عشری راجع به آیه «إِنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ …» مفسر میفرماید که مال و اولاد فقط برای آزمایش است تا مشخص گردد که کدامیک از شما محبت خدا را بر اولاد ترجیح میدهید و با دوستی آنها از یاد خدا غافل نبوده؛ زیرا این دو تکلیف الهی بر انسان است که کوتاهی کردن در آن موجب عقاب و عذاب ابدی است، و بلائی بزرگتر از این دو نیست و ایشان در مورد «أَجْرٌ عَظيم» میفرماید، اگر کسی محبت خدا را بر مال و اولاد ترجیح دهد پاداش بزرگی خواهد داشت.[21]
تفسیر جامع در مورد آیهی «إِنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ …» نظر دیگری دارد و عنوان میدارد که: آزمایش بودن مال و فرزند به خاطر این است که انسان را از پرداختن به امور اخروی باز داشته و او را به اعمال مجرمانه وا داشته است.[22]
در همین راستا برخی از مفسران اعتقاد دارند که آیهی مذکور در مورد حسنین وارد شده که در حالی که پیراهن های سرخی به تن داشتند به هنگام راه رفتن لغزش پیدا کرده و میافتادند و این در حالی بود که پیامبر بالای منبر خطبه میخواند ایشان با ملاحظه این صحنه خطبه را قطع کرده و رفت حسنین را آورد بر دامن خود نشاند بعد فرمود: راست گفت خداوند که فرمود: “مال و اولاد شما فتنه است” من تا چشمم به آنها افتاد شکیبایی نکردم تا گفتار را قطع نموده و آنها را برداشتم سپس به خطبه ادامه دادم.[23]
نتیجهای که از نوشتههای بالا بدست آمد این است که مال و اولاد وسیلهی تقرب به خداوند هستند و یک فرد عاقل هیچ وقت به خاطر آنها (مال و اولاد) از مسیری که خداوند برای رسیدن به کمال مشخص کرده به انحراف کشیده نخواهند شد. اما متاسفانه نمونههایی از صدر اسلام و جامعه کنونی دیده شده که مال و اولاد باعث بدبختی و سر افکندگی عدهای از بزرگان شده است.
3-2- بخل ورزی:
در نگرش الهی مصرف حدودی دارد که انسان را در رشد و تعالی فردی و اجتماعی یاری داده و اگر از حد آن کاسته یا اضافه شود نظام معیشت آسیب خواهد دید. بر اساس آیات و روایات میتوان مصرف را به سه نوع تقسیم کرد : 1- مصرف بخیلانه 2- مصرف مصرفانه 3- معیشت معتدلانه،[24] شاهد مثال ما در این مصرف، مصرف «مصرفانه» است که با استناد به آیه زیر شرح داده خواهد شد:
«قالَ إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدي أَ وَ لَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ … عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ ؛[25] گفت: جز این نیست که این [ثروت و مال انبوه] بر پایهی دانشی که نزد من است به من دادهاند آیا نمیدانست که خدا بیش از او اقوامی را هلاک کرده است که از او نیرومندتر و ثروت اندوزتر بودند؟ و مجرمان از گناهانشان بازپرسی نمیشوند.»
علامه طباطبائی در تفسیر آیهی فوق بیان فرموده: «مومنین قوم فرعون او را نصیحت داده که این مال و ثروت از فضل خدا بوده پس بر او واجب است برای کسب آخرت از آن مال در راه خدا احسان کرده و بر فقرا انفاق کند و تکبر نورزد و تعبیر « إِنَّما أُوتيتُهُ ؛ به خاطر کاردانیم داده شده» بیانگر اینست که او از یاد خدا اعراض داشته و خواسته به ساحت خدا، بیاعتنا باشد. زیرا او بر این باور بود آنچه که مال برای او آورده و حفظ کرده و بهرهمندش نموده است، علم و کاردانی او است، با اینکه خبر داشت قبل از او افرادی ثروتمندتر از او در ثروت و مال اندوزتر و کارگزارانی بیشتر از او داشتند ولی خدا به همین جرم هلاکشان کرد پس اگر این علم و ثروت به علم آنها بود، نباید هلاک میشدند. همانطور که آن علم از مال برخوردارشان کرد، از بلا دورشان میکرد و حال آنکه هیچ کدام به کارشان نخورد از آن ها دستگیری نکرد و در نهایت خداوند بدون مهلت دادن به آنها، که عذری بیاورند، گوش نداده هلاکتشان نمود.»[26]
در این زمینه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: « الْبَخِيلُ الَّذِي يَأْكُلُ وَ لَا يُعْطِي؛[27] بخیل کسی است که میخورد و نمیبخشد.»
همچنین امام حسن عسگری(علیه السلام) فرمودند: «لِلِاقْتِصَادِ مِقْدَاراً، فَإِنْ زَادَ عَلَيْهِ فَهُوَ بُخْل؛[28] میانه روی اندازه دارد که اگر از حد [به طرف کاهش] بگذرد بخل بشمار می آید.»
آیت الله جوادی آملی در کتاب مفاتیح الحیاه در زمینه مصرف کردن به صورت اعتدال بیاناتی دارند محقق لازم دید که آن را در اینجا بیان کند؛ در دین اسلام به اعتدال و قناعت در مصرف تاکید شده است و رفاه و آسایش واقعی در مصرف بیرویه نیست بلکه در بینیازی و عدم وابستگی به دیگران است.[29]
آیات زیادی در مورد بخل در قرآن بیان شده یکی از آنها در سورهی شوری ذکر شده، در مورد این است که برخورداری از ثروت و رفاه باعث بخلورزی بعضی از انسانها شده به طوری که تاثیرات مثبت را از بین برده و اثر منفی به جای میگذارد، چنانچه ماجرای قارون در قرآن کریم بیانگر این مطلب است:
« إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى فَبَغى عَلَيْهِمْ وَ آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوز ِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَح …. قالَ إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدي؛[30] قارون از قوم موسی بود اما بر آنها ستم کرد ما آن قدر از گنج ها به او داده بودیم که حمل کلید های آن برای یک گروه زورمند مشکل بود هنگامی که قومش به او گفتند: این همه شادی مغرورانه مکن … گفت: جز این نیست که این [ثروت و مال انبوه] بر پایهی دانشی که نزد من است به من دادهاند.»
قرآن دو گروه از انسان ها را معرفی می کند که خدا به هر دو گروه مال فراوان داده بود. گروهی به مال دلبسته و عدهای در مقابل گروه دیگر که علاقه به مال را در وجود خود تعدیل کردند و آن را نعمت الهی دانستند و خدا را فراموش نکردند. هر دو ثروتمند بودند تفاوت آن ها در نگرش به ثروت بود، گروهی آن را از خود دانسته و گروه دیگر این ثروت را بخششی از نظم خدا دانستند.[31]
امام علی(علیه السلام) فرمودند: « اِجتماعُ المالِ عِندَ البُخَلاءِ أَحَدُ الجَدبَينِ؛[32] جمع شدن مال نزد انسان بخیل یکی از دو قحطی و خشکسالی است.»
4-2- طغیان :
رفاهمندی و احساس بینیازی، از موجبات طغیان انسان است. همین احساس غنا موجب میشود که سر به طغیان گذارد و خدا را بنده نباشد. با اشاره به آیاتی از قرآن به بیان این مسأله میپردازیم:
« إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى؛[33] قطعا انسان سرکشی میکند، برای اینکه خود را بینیاز پنداشته است.»
میدانیم که شاکله انسان از دو بعد مادی و معنوی تشکیل شده است، این دو بعد باید با هم همانگی عامل داشته باشند. جسم و بدن سالم باید همراه با روح سالم و کمال طلب باشد، از این رو هر قدر شرایط مادی انسان رشد کند، باید همراه آن کمال روحی نیز رشد کند. در غیر اینصورت در رفتارهای آدمی پدیدار خواهد شد، به عنوان مثال اگر انسان از نظر مادی رشد کند اما تهذیب نفس نداشته باشد، دچار طغیان و باعث سقوط خواهد شد.[34]
علت این طغیانگری و کفران اینست که او خود را بینیاز از پروردگارش دانسته و پنداشته، و دلیل این پندار غلط این است که انسان به خود و هواهای نفسانی خود پرداخته، و دل به اسباب ظاهری دنیا بسته است و در نتیجه از پروردگارش غافل گشته و خود را بینیاز انگاشته و طغیان کند.[35]
شهید مرتضی مطهری در توضیح طغیان گفته است میتوان از طغیان آب کمک گرفت،[36] آنجا که قرآن فرموده است:
«إِنَّا لَمَّا طَغَى الْماءُ حَمَلْناكُمْ فِي الْجارِيَة؛[37] هنگامی که آب طغیان کرد شما را سوار کشتی کردیم.»
آب چگونه طغیان میکند؟ آب که واقعا طغیان نمیکند که روحیه آب انقلابی بشود و طغیان کند، بلکه هر وقت آب رودخانهای زیاد شود میگوییم طغیان کرد زیرا از ظرفیت رودخانه زیادتر بوده است، اگر این آب در یک رودخانه بزرگتری ریخته شود طغیان نمیکند، در این رودخانه کوچک که گنجایش نداشت طغیان کرد. انسان نیز همین که از فقر بیرون آمد ثروتمند شد گنجایش آن را نداشت طغیان میکند، انسان هیچ وقت بینیاز نمیشود او خیال میکند بی نیاز شده است و آثار این طغیان در معاشرتهایش پیدا میشود.[38] امام علی (علیه السلام ) در مورد شناخت فقر و غنا میفرمایند:
« الْغِنَى وَ الْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَى اللَّهِ؛[39] فقر و بی نیازی انسان پس از عرضه شدن بر خدا نمایان خواهد گردید.»
در تفسیر اثنی عشری و کاشف بیان داشتهاند که « کلا» ردع و منع است، کسی که نعمت خدا را کفران کند به جهت طغیان و دشمنی، یعنی دست بردار از کفران و انکار خود، و یا اینکه جز این نیست، اگر انسان بینیاز شود «لیطغی» گردنکشی کند در مقابل خدا.
همچنین علامه طباطبایی در تفسیر آیه «إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى» اعتقاد دارد که؛ اگر خداوند تمامی بندگانش را افزایش دهد و گرسنه ای باقی نماند، شروع میکنند به سرکشی و طغیان در زمین، زیرا که خصوصیت مال این است که هر وقت زیاد شد، سبب سرکشی و تکبر صاحبش میشود.[40]
5-2-کفران نعمت :
کفران نعمت اهل رفاه، دارای پیشینهی طولانی در تاریخ است و همواره رفاهزدگان به جای شکر نعمت به کفران آن از طریق اسراف و تبذیر اقدام کردهاند، قرآن در آیه ذیل به آن اشاره دارد:
« قَدْ قالَهَا الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ؛[41] همین [سخن بیهوده و باطل را] کسانی را که بیش از آنان بودند، گفتند؛ ولی آنچه را [مقام و ثروت] همواره به دست میآورند، عذاب و هلاکت را از آنان برطرف نکرد.»
آقای محسن قرائتی در مورد آیه فوق چنین عقیده دارد که قارون ثروت خود را نتیجه علم و دانش خود میدانست. نکات تربیتی آن عبارت است از :1- بهره گرفتن از نمونههای تاریخی برای هدایت، 2- مال و ثروتی که از راه نافرمانی الهی جمع آوری شده باشد، در دنیا و آخرت نجاتبخش نخواهد بود، 3- اسباب نجات در قیامت غیر از ثروت و قدرت دنیایی است.[42]
علامه طباطبایی در مورد این آیه بر این عقیده است که باور ثروتمندان قبل از قارون همانند قارون این بود که علم و دانش خودشان ثروت را به سوی آنها سوق داده است. در حالی خداوند در آیاتی از قرآن میفرماید: این پندار باطل مخصوص قارون نیست، بلکه شامل هر انسانی بوده و است:[43]
« أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّةً وَ آثاراً فِي الْأَرْض … »[44]
نتیجه اینکه باید دانست که این خداوند است که روزی عدهای را زیاد کرده و روزی عدهای را کم کرده است.
3-آثار اجتماعی رفاه:
رفاه و رویآوردن نعمت به انسان از مسائلی است که خداوند کریم در قرآن به آن پرداخته است و آفتهای آن را متذکر شده است. در این بخش از مقاله به ارائه دیدگاه قرآن و روایات و سخنان بزرگان در زمینه آثار اجتماعی رفاه پرداخته خواهد شد:
1-3- فسق:
برخورداری از رفاه و ثروت، زمینهساز فسق مترفان است، آنان به ظاهر بیتوجه بوده و هنجارشکنی را در جامعه رواج دادهاند؛ در توضیح این مطلب به این آیه استناد شده است:
«وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفيها فَفَسَقُوا فيها فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْميرا؛[45] هنگامی که بخواهیم شهر و دیاری را نابود کنیم، مرفهین و خوشگذرانهایش را [به اطاعت و بندگی و دوری از گناه] فرمان میدهیم و چون در آن شهر به فسق و فجور روی آورند، عذاب بر آنها لازم میشود، پس آنان را به شدت در هم میکوبیم»
در تبیین آیه فوق علامه طباطبایی اعتقاد دارد که : «این آیه در یان یکی از سنتهای الهی (عذاب استیصال) است که با دعوت همگانی به سوی حق که گروهی پذیرای آن گشته و سر به طاعت گذاشته و عدهای سر به طغیان نهادهاند و هلاکت گشتهاند.»[46]
در همین راستا برخی از مفسران معتقد هستند که: خداوند به ناز پروردگان و رؤسا که مترفین آن قبائل هستند فرمان اطاعت توسط پیامبران را ابلاغ کرده، و حجت بر آنان تمام شده و آنها فرورفتگان در فسق و فجور هستند و توجهی به وحی نکرده، در این حالت (اتمام حجت) آنها را هلاک کردیم.[47]
2-3- شادمانی غرورآمیز:
یکی دیگر از آثار اجتماعی رفاه شادمانی غرورآمیز است، که به سبب رفاه و ثروت در زندگانی دنیا حاصل شده، کسانی که رفاهزده هستند گرفتار فرحناکی و شادی هیجانآمیز و بدمستی شدهاند که در توضیح این مطلب میتوان به این آیه استناد کرد:
«فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُون؛[48] هنگامی که آنچه را به آنها یادآور شده بود فراموش کردند، درهای همه چیز را به روی آنها گشودیم تا خوشحال شدند، ناگهان آنها را گرفتیم، در این هنگام مأیوس شدند.»
آیت الله جوادی آملی در تفسیر این آیه می فرماید: «خداوند سبحان برای شدت عذاب تبهکاران در های نعمت را به روی آنها گشوده تا جایی که از فرط نعمت های زیاد سرمست و فرحناک شدند گشوده شدن در های نعمت به روی تبه کاران بزای این است که ، گرفتن نعمت و عذاب در چنین حالتی نسبت به حالات دیگر بسیار دردناک است.»[49]
نزول عذاب، پس از نعمت و نغمت ، به معنای بیاختیار شدن انسان نیست. نعمت میتواند انسان را مغرور کند و سختی و عذاب ، او را عصبانی اما هیچ وقت اختیار از ایشان گرفته نشده است، بلکه اختیار برای اتمام حجت تا آخرین لحظه زندگی انسان با او همراه است حتی اگر مقدمات عذاب فراهم شود عذاب بر طرف شدنی است، یعنی با دعا و صدقه و توبه و انابه و…. بر میگردد.[50]
3-3- هلاکت:
یکی دیگر از آثار اجتماعی منفی رفاه، هلاکت رفاهزدگان به سبب افراط و سوء استفاده از نعمتهای الهی است که در این راستا قرآن میفرماید:
«… وَ لكِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَ آباءَهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّكْرَ وَ كانُوا قَوْماً بُوراً؛[51] تو اینان و پدرانشان را [از نعمت ها] برخوردار کردی، تا آنکه یاد تو را فراموش کردند و گروهی هلاکت یافته شدند.»
تفسیر نور در شرح و تبیین و تفسیر این آیه اینگونه بیان کرده است؛ خداوند نعمتهای خود را حتی از منحرفان دریغ نمیدارد: «وَ لكِنْ مَتَّعْتَهُمْ»، خطر مال در جایی است که سبب فراموشی خدا شود نه اینکه مال مطلقا بد و خطرناک باشد: « مَتَّعْتَهُمْ … حَتَّى نَسُوا الذِّكْرَ»، در خانوادههایی که چند نسل آن مرفه بودهاند، زمینه فراموشی از خدا و قیامت، بیشتر است: «وَ آباءَهُمْ … كانُوا قَوْماً بُوراً»؛ زیرا آنها همیشه در ناز و نعمت بوده اند.[52]
در تفسیر مجمع البیان در ذیل آیه چنین آمده است : مقصود از شرک ورزیدن جز این نبوده که آنها نسبت به نعمتهای داده شده کفران نمودند و ناسپاسی کردند.[53]
همچنین در تفسیر کاشف معنای این سخن «وَ لكِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَ آباءَهُمْ » چنین است: ما مشرکان را گمراه نکردیم، لکن خدای جهانیان، حکمتش چنین ایجاب کرد که به آنان و پدرانشان مهلت دهد و نعمتهایی همچون درازی عمر، برخورداری از ثروتها و فرزندان را به ایشان عطا کند تا بلکه آنها توبه کنند، لکن آنها از حق روی گرداندند و به لذائذ دنیا گرویدند و با انتخاب بدشان هلاک شدند.[54]
به نظر محقق با
استفاده از مفاهیم این آیات میتوان به این نتیجه رسید، رفاهی که باعث شود که
انسان از یاد خدا غافل شده و ناسپاسی نعمتهای الهی را بکند، هلاکت در انتظار اوست.
4-3- ایجاد روحیهی تجاوز :
برخورداری از مال و ثروت در بعضی از انسانها باعث ایجاد روحیهی تجاوز وگناه در سطح اجتماع بوده است؛ این آیه شریفه بیانگر این مطلب است:
«وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِي الْأَرْضِ وَ لكِنْ يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما يَشاءُ إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبيرٌ بَصيرٌ؛[55] هر گاه خداوند روزی را برای بندگانش وسعت بخشد در زمین ظلم و ستم میکنند؛ از این رو به مقداری که میخواهد نازل میکند زیرا او به حال بندگان خود آگاه و بیناست.»
علامه طباطبائی در بیان این آیه معتقد است که: خدای تعالی به هرکس به مقداری روزی میدهد چون او به احوال بندگان خود آگاه و بینا است، و مقدار استحقاق هر کس از روزی را میداند، که چه مقدار مفید حال او خواهد بود. پس روزی دادن بر طبق حال مردم است و صلاح حال مردم در اندازهی رزقشان دخالت دارد.[56]
در تفسیر نور ضمن تبیین آیه به نکاتی اشاره شده:
1- فضل الهی براساس مصلحت و حکمت بندگان تقسیم شده و نه براساس خواستههای مردم :«إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبيرٌ بَصيرٌ»
2- روابط اجتماعی سالم زمانی میسر است که زندگی مردم در حد اعتدال باشد نه افراط و تفریط:«لَوْ بَسَطَ»
3- بهخاطر سختی زندگی، مؤمنان نباید به خدا سوء ظن داشته باشند: «لَوْ بَسَطَ اللَّهُ»
4- رفاه بیش از حد زمینهساز طغیان و سرکشی خواهد بود: «لَوْ بَسَطَ … لَبَغَوْا »
5- خواست خدا بر اساس حکمت است: «ما يَشاءُ إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبيرٌ»
6- روزیِ مردم بر اساس حساب و کتاب تقسیم شده است: «يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ»
7- کمی نزولات آسمانی در مواردی برای جلوگیری از طغیان انسانهاست: « وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ … يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا»[57]
5-3- غفلت :
شخص رفاهطلب در خطر غفلت از یاد خداست و شخص رفاهطلب خدایی را که همه جا حاضر و ناظر است نمیبیند و توجهی به دستورات او ندارد. شواهدی بر آن از قر آن کریم به همراه تفسیر و تحلیل آورده شده است:
« وَ الَّذي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها …. لِتَسْتَوُوا عَلى ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُم؛[58] و آنکه همه جفتها را آفرید و برای شما از کشتیها و چهارپایان و آنچه که سوارش میشوید، پدید آورد تا بر پشت آنها قرار گیرید، سپس هنگامی که بر آنها سوار میشوید نعمت پروردگارتان را بیاد آورید.»
تفسیر اثنی عشری در مورد آیهی مذکور چنین عنوان داشته است که خدای را سپاس گویید و او را یاد کنید که «سَخَّرَ لَنا هذا» مسخر ما کرد و رام ساخت برای ما این مرکوب را، که مراد از آن کشتی و چهارپایان باشد؛ زیرا که دابه خالی از سرکشی نیست و کشتی از خرابی.[59]
ملا احمد نراقی در مورد غفلت از محاسبه میفرماید: غفلت سبب کلی هلاکت اکثر مردم و خسران آنهاست؛ زیرا تاجر اگر هر چندی به حساب خود رسیدگی نکند در اندک زمانی سرمایهاش از دست خواهد رفت و فقیر و درمانده خواهد شد.»[60]
در حدیثی امام باقر(علیه السلام) به جابر فرمود:
«يَا جَابِرُ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَا يَنْبَغِي … هُمْ أَهْلُ غَفْلَة؛[61] ای جابر شایسته نیست انسان با ایمان متکی و دلگرم به رزق وبرق این زندگی باشد، بدان که فرزندان دنیا اهل غفلتند.»
قرآن کریم یکی از عوامل غفلت را دنیاگرایی و توجه افراطی به دنیا میداند و در اینباره میفرماید:
«إِنَّ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذينَ هُمْ عَنْ آياتِنا غافِلُون؛[62] آنها که ایمان به ملاقات ما ندارند و به زندگی دنیا خشنود شدند و بر آن تکیه کردند و آنها از آیات ما غافلند.»
نتیجهی این گفتار این است که رفاه طلبان در خطر غفلت از یاد خدا هستند و حال آنکه باید در تمام حالات از یاد خدا غافل نبود و نعمتهای او را شاکر بوده و یاد آور آنها باشد چرا که خداوند همهی عالم را مسخر انسان نموده و شایسته نیست انسان از یاد خدا غافل شود.
6- 3- اعراض از اسلام:
انسانهای رفاهزده انسانهایی هستند که گرفتار لهو و بیهودگی زندگی شده اند، از همین رو حاضر به پذیرش حق، از جمله اسلام نیستند، خداوند در قرآن غوطهور شدن در رفاه و تمتعات دنیوی را مانع از پذیرش اسلام از سوی کافران دانستهاند، که در سورهی حجر به آن پرداخته است:
«رُبَما يَوَدُّ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ كانُوا مُسْلِمين ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُون؛[63] کافران چه بسا آرزو میکنند که ای کاش مسلمان بودند! بگذار آنها بخورند و بهره گیرند و آرزوها آنها را غافل سازند؛ ولی بزودی خواهند فهمید.»
در توضیح و تفسیر این آیهی کریمه در تفسیر اثنی عشری چنین آمده: «لَوْ كانُوا مُسْلِمين» 1-کافران وقتی نصرت مومنان را میدیدند آرزوی آنها در دنیا این بود که مسلمان شوند 2- هنگام جان دادن آرزوی مسلمان بودن را دارند 3- در قبر 4- در قیامت 5- وقت حسابرسی به اعمال 6- در جایی که گنهکاران از مؤمنان را از جهنم خارج می کنند تا وارد بهشت کنند و درهای جهنم بر روی کفار بسته میشود، آرزو کنند کاش مسلمان بودند.[64]
علامه در مورد آیهی «رُبَما يَوَدُّ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ كانُوا مُسْلِمين» میفرماید: این جمله مقدمه است برای نقل تهمتهایی که به پیامبر زده شد «إِنَّكَ لَمَجْنُون» در حقیقت جمله هشدار داده که کفار با وجود کفرشان به اسلام و پیامبر بزودی و آرزوی ایمان به اسلام و کتاب را کنند ولی دیگر کار از کار گذشته و دیگر راهی ندارند. کلمه «کانوا» دلالت دارد بر اینکه علاقه آنها از روی آرزو است نه صرف محبت و این از کلمه «لو» و کلمه «کانوا» فهمیده میشود.[65]
بنابراین آیهی شریفه دلالت دارد بر اینکه کسانی که در دنیا کفر ورزیدند، در آخرت از کفر خود پشیمان شده و آرزو میکنند که ای کاش در دنیا اسلام آورده بودیم ولی این امکان ندارد زیرا آنها در دنیا غرق در رفاه و تمتعات دنیوی بودند و از اسلام رویگردان شده بودند و هیچ اندیشهای نسبت به آخرت خویش نداشتند پس آرزو در آن روز به حال آنها سودی نخواهد داشت.
7-3- تفاخر:
در آیات قرآن آثاری برای اتراف بیان شده است، که یکی از آنها تفاخر بوده از نظر آنها تفاخر حالت انسانهای رفاهزده است که در این آیه به آن اشاره نموده است:
«فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ في زينَتِهِ قالَ الَّذينَ يُريدُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا … إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظيم؛[66] قارون با تمام زینت خود در برابر قومش ظاهر شد، آنها که خواهان زندگی دنیا بودند گفتند: ای کاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نیز داشتیم به راستی که او بهره عظیمی دارد!»
در تفسیر مجمع البیان آیه مورد بحث بیانگر این است که کافران و منافقان و افراد ضعیف الایمان که نعمتهای بهشت را باور نداشتند آرزو کردند که ای کاش ما هم از دنیا بهرههای فراوان داشتیم و همچون قارون بهرهمند از مال دنیا بودیم.[67]
در تفسیر نور به چند نمونه از گفتارهای افراد ضعیف الایمان به هنگام مشاهده قارون با ثروت فراوانش اشاره شده: 1- قدرت و ثروت در دست انسانهای تزکیه نشده سبب فخر فروشی و خود نمایی است 2- کسانی که صفت قارونی دارد همیشه حس برتری طلبی دارند 3- اگر حاکمان، تجملگرایی و اشرافیگرایی را پیشه خود کردند به فرهنگ جامعه تاثیر خواهند گذاشت: «عَلى قَوْمِهِ في زينَتِهِ» 4- ظواهر دنیا مردم کوته فکر را مجذوب و منحرف ساخته: «قالَ الَّذينَ يُريدُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا» 5- آرزوی زندگی قارونی داشتن، آرزوی مردم کمخرد و دنیادوست است: «يا لَيْتَ لَنا»[68]
در تفسیر اثنی عشری چنین آمده: آیهی شریفه اطلاق دارد شامل هر کسی باعث گمراهی و طغیان کسی یا عدهای از مردم شود، او طاغوت آن قوم محسوب و مورد لعن الهی واقع شده است؛ اینکه همهی پیغمبران و اولیای خدا زندگی زاهدانه داشتند و مردم را به دوری از حب دنیا دعوت کردهاند به همین خاطر بود که موجب طغیان انسانها نگردد.[69] چنانچه فرموده: « إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»[70]
همه مردم به جمع آوری مال و ثروت علاقه دارند، زیرا تمکن مالی وسیله آسایش و رفاه زندگی شده و بینیازی و عزت نفس بدنبال دارد ولی گروهی از انسانها به جمع مال و ثروت به شکل افراطی روی آورده و هدف آنها بینیازی از مردم نیست بلکه بخاطر تفاخر به دیگران و با تفوّق طلبی و برتریجویی قدم برداشته و از این طریق عِدّه و عُدّه زیاد کرده خود را نیرومند جلوه دهند و با این طریق موردی جلب توجه دیگران واقع شوند.[71]
نویسنده در همان کتاب اشاره دارد به اینکه حریصان مال اسیر تفوّقطلبی و برتریجویی هستند، اینان به خاطر اینکه خواستههای باطنی خود را اقناع نمایند در این راه به جمع آوری مال همت گماشته و تحمل سختی میکنند، در حالی که در دین مبین اسلام این رفتارها مورد نکوهش واقع شده است و از جمله تلاشهای مذموم شمرده شده است و پیروان خود را از آن بر حذر داشته است[72] و به فرموده قرآن:
«وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنا… ؛[73] بندگان رحمان کسانی هستند که روی زمین با آرامش و فروتنی راه میروند، هنگامی که نادانان آنها را مورد خطاب قرار میدهند سخنانی مسالمتآمیز میگویند.»
از مجموع این گفتار این نتیجه بدست میآید که: ارزشمندی مال و ثروت مشروط به حرکت در مسیر اهداف آفرینش و شریعت اسلام دانسته شده است و انسان باید برای بدست آوردن آسایش و رفاه شرطی چون ایمان، تواضع، ترس از خدا و انفاق به فقرا و یتیمان داشته باشد و مانند آنها را شناخته و مراعات کند.
8-3- فراموشی خدا:
یکی از عوامل فراموشی خدا تعلق به دنیا است که با سرگرم شدن انسان به رفاهیات و غرق شدن در آمال و آرزوهای دنیایی بر جان و زندگی انسان عارض شده و خدا را از یاد او میبرد. خداوند در اینباره میفرماید:
«قالُوا سُبْحانَكَ ما كانَ يَنْبَغي لَنا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِكَ مِنْ أَوْلِياءَ وَ لكِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَ آباءَهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّكْرَ وَ كانُوا قَوْماً بُورا؛[74] تو اینان و پدرانشان را از نعمت ها برخوردار کردی و آنان به جای شکر نعمتها تا آن جا در شهوتها غرق شدهاند تا آنکه یاد تو را فراموش کردهاند و گروهی هلاک شدهاند.»
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه میفرماید: یاد خدا باعث سعادت دنیا و آخرت است. روح هر عبارتی یاد خداست.[75] پاسخ معبودهای کفار از سوال خداوند است که فرمود: «آیا شما این بندگان مرا گمراه کردید.» پاسخ خود را با تسبیح دادند، زیرا ادب عبودیت ایجاب کند هر جا گفتگو از شرک باشد، خدا از آن تنزیه شود. واینکه گفتند: «سزاوار نبودی برای ما که اولیایی جز تو بگیریم» این است: پرستش به غیر تو نمیسِزد، این مشرکان خودشان ما را به خدایی گرفته و پرستش کردند، در اینجا معبودها نسبت عبودیت را از خود دفع کردند و علت عدول مشرکین از توحید به شرک را اینچنین بیان کردندکه آنها (مشرکان) به شدت متوجه دنیا شده بودند و یاد خدا از ذهنشان بکلی پاک شد و این غرق شدن در زندگی دنیایی سبب شد که در شهوات فرو روند و در نتیجه هلاک و تباه گردیدند.[76]
9-3-کفر:
برخورداری از رفاه زمینهساز کفر در انسان است، از نظر قرآن خدا قبض و بسط روزی را بر اساس حکمت و مصلحت انجام میدهد، اگر میخواست رفاه مردم را افزایش دهد نه تنها به کفر میانجامید، بلکه حتی رفاهمندی کافران موجب کفر مومنان میشد. با مراجعه به آیات کریمه این مطلب روشن خواهد شد:
«ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً إِذا فَريقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ لِيَكْفُرُوا بِما آتَيْناهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُون؛[77] هنگامیکه رحمتی از خودش به آنها بچشاند ناگهان گروهی از آنان نسبت به پروردگارشان مشرک میشوند، بگذار نعمتهایی را که ما به آنها دادهایم کفران کنند! از نعمتهای زود گذر دنیا هر چه میتوانید بهره گیرند. اما بزودی خواهید دانست.»
علامه طباطبائی در تفسیر این آیه اعتقاد دارد:
«تعبیر «مشَّ» بر مختصر بودن گرفتاری و نکره بودن «ضرًّ» و « رَحْمَةً» افادهی اختصار است، معنی آیه این است که چون مختصر ضرری، از طریق مرض و فقر به آنها برسد پروردگارشان را میخوانند، وهرگاه مختصر رحمتی به آنها بچشاند، ناگهان به همان خدایی که به ربوبیتش اعتراف داشتند شرک ورزیده و برای او شریکهایی قرار میدهند.
طبیعت انسان کفرانگر نعمت است هرچند که هنگام گرفتاری به نعمت و ولی نعمت اعتراف میکند، و کلمه «فریقٌ» بیانگر این است که همهی انسانها چنین نیستند.
در آیهی34 دو فعل امر غایب و حاضر آمده و التفات از فعل امر غایب به حاضر بیانگر زیادی خشم است در اینکه امر الهی را ناچیز شمرده و کوتاهی نمودند.»[78]
در کتاب چهل حدیث امام خمینی (ره) در مورد شکر که ضد کفر میباشد چنین آمده است:
«شکر نعمتهای ظاهری و باطنی خداوند یکی از وظایف بندگان است که هر کس باید به آن توجه کند گرچه شکر خدا را کسی نمیتواند بجا آورد. نهایت شکر آن است که بدانیم که حقیقت شکر را نمیتوان بجا آورد حتی پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم ) اعتراف به عجز آن نموده است. کسی که نظر به اسباب دارد و تاثیر موجودات را مستقل میداند ونعمتها را به صاحب نعمت برنمیگرداند، کفران نعمت حق تعالی را کرده است شریک هایی برای خدا قرار داده و هر یک را موثر میداند، یا خود را در امور موثر میداند. تا کی این قلوب مرده کفران نعم حق کند، پس کمتر بندهای است که شکر نعمت خدا را آنطور که شایسته است بجای آورد و قیام به وظیفه شکر نماید.»[79]
10 -3- هلاکت امتهای پیشین :
یکی از سنتهای الهی هلاکت رفاهزدگان به سبب افراط سوء استفاده از نعمتهای الهی است، در آیات زیر به رفاهزدگی امتهای پیشین، فرعون، قارون و… که زمینهساز فرود آمدن عذاب الهی و هلاکت آنان شده است اشاره شده است:
«فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّى إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُون؛[80] هنگامی که آنچه را به آنها یادآوری شد (اندرزها) فراموش کردند، درهای همه چیز را به روی آنها گشودیم، تا خوشحال شدند، ناگهان آنها را گرفتیم، در این هنگام همگی مأیوس شدند.»
محمد علی رضایی اصفهانی اعتقاد دارد که «بَغْتَةً » اشاره به آن دارد که نعمتها به تدریج از آنها گرفته میشود، در حالی که در ناز و نعمت هستند، ناگهان آن همه نعمت از آن گرفته میشود و اینگونه عذاب دردناکتر است.[81]
در تفسیر راهنما نیز عقیده مفسر بر این است که ضمیرهای جمع درآیه به «اُمَمٍ» باز میگردد و مراد از «فتح ابواب» در جمله « فَتَحْنا عَلَيْهِمْ أَبْوابَ » به قرینه «فَرِحُوا بِما أُوتُوا» گشودن درهای رحمت است. مراد از «ما ذُكِّرُوا» به قرینه آیهی قبل سختیها وخسارتهایی است که برای یادآوری مردم وارد میشود. «فَتَحْنا» گشایش و معیشت در زندگی و سختی وتنگنا «أَخَذْناهُمْ » هر دو با ضمیر “نا” به خدا نسبت داده شده اند، معلوم میشود که هر دو حالت با اراده خداوند صورت میپذیرد.[82]
11-3- اعراض از ذکر خدا :
یکی از مواردی که سبب اعراض از یاد خدا میشو ، رفاهزدگی است که پیامدهای جبران ناپذیری دارد که در این مورد آیات و روایات بسیاری وارد شده است. خداوند میفرماید:
« وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأى بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ كانَ يَؤُساً؛ [83] زمانی که به انسان نعمت میبخشیم روی بگرداند و خود را مغرورانه از ما دور کند؛ و هنگامی که آسیبی به او برسد بسیار نومید و مأیوس شود.»
علامه طباطبائی در مورد این آیه اعتقاد دارد که وضع آدمی در هنگام برخورداری از نعمت با پروردگارش اینگونه است که با انعام خدا به او، از خداوند رویگردان شود. اما در مورد اینکه اندکی به او شر و مصیبت برسد آنگاه مأیوس و نا امید از خیر و نعمت شود، در این آیه نعمت به خدا نسبت داده شده ولی شرّ به خدای تعالی نسبت داده نشده است، به خاطر این است که خداوند منزه است از اینکه شری را به او نسبت دهند. با بیان علامه همچنین حالت انسانها در این آیه با توجه به نعمتهایی که خداوند به آنها اعطا کرده دو جور است: 1-انسانهایی که سرگرم به ظواهر مادیات و رفاهیات شده و به محض برخوردکردن با حوادث و از بین رفتن رفاهیات از خیر مأیوس گشته چون همه امیدشان اسباب ظاهری بود 2- انسانهایی که در هنگام برخورد با حوادث رجوع به پروردگار خود کرده و به شکرگذاری او مشغول گشته و آیه بیانگر حال انسان نوع دوم است.[84]
پس در نتیجه برخورداری از رفاه و آسایش موجب اعراض از ذکر خدا شده و رفاهزدگان به سبب سرمستی از نعمت و آسایش، نیازی به دعا و نیایش در خود احساس نکرده و از یاد خدادور گشتهاند.
12-3-فساد :
از آیات قرآن بدست میآید که مترفان و خوشگذرانان در ناز و نعمت بسیار، اهل فساد وتباهی در زمین هستند. این آیه شریفه بیانگر این مطلب است:
«فَلَوْ لا كانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِكُمْ أُولُوا بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ قَليلاً مِمَّنْ أَنْجَيْنا مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ الَّذينَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فيهِ وَ كانُوا مُجْرِمين؛[85] پس چرا در میان امتهایی که پیش از شما بودند مصلحانی دلسوز نبودند، که از فساد در روی زمین باز دارند مگر اندکی که نجاتشان دادیم و آنان که ستم کردند دنبالهرو چیزی از نعمت و ثروت شدند و آنان گنهکار بودند.»
در همین راستا محمد جواد مغنیه اعتقاد دارد که : بعد از اشاره خداوند به هلاکت اقوام گذشته به سبب ایجاد فساد در زمین، اینک در بیان استفهام انکاری برآمده و بیان داشته است که در میان آنها افراد نیکوکار وجود داشته که آنها را از ستم و فساد باز دارند. ولی آنها در برابر آن نیکوکاران سکوت کرده، در نتیجه همگی هلاک شدند، مگر اندکی از خوبان (پیامبران ، مومنان) «من» جارّه در « مِمَّنْ » بیان برای «قَليلاً» است و در «مِنْهُمْ» برای تبعیض. « أُتْرِفُوا فيهِ » بیانگر اموال و املاک آنهاست، یعنی آن نیکوکارانی که باقی ماندند، ثروتمندان را از فساد روی زمین نهی کردند، ولی آنان همچنان به دنبال آسایش و رفاه رفتند و بر گناه پافشاری کردند، علت آن پافشاری چیزی جز رفاه و آسایش نعمت نبود.[86] قرآن در مورد پندار آنها میفرماید:
« وَ قالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبين؛[87] اموال و اولاد ما از همه بیشتر است وکسی ما را عذاب نخواهد کرد.»
نتیجه اینکه آنها گمان میکردند که مال و اولاد فراوان مانع از عذاب الهی است در حالی که این افکار از دیدگاه قرآن باطل و مردود است. زیرا در آموزههای دینی زیادی مال و فرزندان برای امتحان الهی گزارش شده است و آیات زیادی در قرآن در این مورد ذکر شده است، که با مراجعه به این آیات افکار باطل آنها روشن خواهد شد.
نتیجه تحقیق:
1- از مطالب پیشین میتوان به این نتیجه رسید که رفاه و بهرهمندی از امکانات دنیایی اگر در کنار آخرتطلبی نباشد مطلوب نیست.
2- مال و ثروتی که انسان به آن دلبستگی داشته باشد مورد نکوهش اسلام است.
3- مال و ثروت و رفاهی که به دنبال آن تکبر و غرور و بخل و …باشد مورد مذمت اسلام واقع شده است.
4- مذموم بودن رفاه در گرو شرایط و مبانی دینی است که اسلام آن را جعل نموده است.
5- رفاه در جنبه فردی اگر پیوند انسان با خدا را قطع کند، باعث هلاکت انسان است.
6- رفاه در جنبه اجتماعی اگر در مسیر
شرعی و قانونی خود دور شود آثار منفی بهجا گذاشته بهگونهای که موجب بیعدالتی و
فقر و تنگدستی قشر ضعیف جامعه شده و در اقشار دیگر جامعه نیز موجب اسراف و تبذیر و
تجملگرایی شده و باعث برهم خوردن توازن اقتصادی جامعه گردیده و اثرات سویی برای همهی
مردم خواهد داشت.
فهرست منابع:
* قرآن کریم
* نهج البلاغه
* صحیفه سجادیه
الف) کتب فارسی:
1. بروجردی، محمد ابراهیم، تفسیر جامع، تهران: کتابخانه صدر، 1366، ج 4
2. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم قرآن کریم، قم: مرکز نشر اسراء،1390، ج25و8
3. ـــــــــــــــــــــ، مفاتیح الحیاه، محمد حسین فلاح زاده و دیگران، قم: اسراء، 1391
4.حسینی، محمد، فرهنگ لغت و اصلاحات فقهی، تهران: سروش انتشارات صدا وسیما، 1382
5. حسینی دشتی، مصطفی، معاریف ومعارف، تهران: موسسه فرهنگی آرایه، 1385، ج3
6. خمینی، سید روح الله، اربعین حدیث، تهران: موسسه نشر امام خمینی، 1371
7. سید رضی، نهج البلاغه، ترجمه: محمد دشتی ، تهران: موسسه نشر شهر، 1389
8.رجایی، کاظم، معجم موضوعی آیات اقتصادی قرآن، قم : موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، 1382
9. رضایی اصفهانی، محمد علی، تفسیر قرآن مهر، قم: پژوهشهای تفسیر و علوم قرآن، 1387، ج6
10. شاه عبدالعظیمی، حسین، تفسیر اثنی عشری، تهران: نشر میقات، 1363، ج13و7و2
11. طباطبائی، محمد حسین، تفسیرالمیزان، محمد باقر موسوی همدانی، بیجا: دفتر انتشارات، بیتا، ج19و18و16و13و12و9و6.
12. فلسفی، محمد تقی، اخلاق ازنظر همزیستی وارزشهای انسانی، تهران: دفتر فرهنگ و نشر اسلام، 1389.
13. قرائتی، محسن، تفسیر نور، تهران: مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، 1388، ج10 و8و7.
14. معین، محمد، فرهنگ فارسی، چاپ13، تهران: انتشارات امیر کبیر، 1378،ج 2.
15. مغنیه، محمد جواد، تفسیر کاشف، ترجمه: موسی دانش، قم: بوستان کتاب، 1378، ج 8و5و4
16. مصباح یزدی، محمد تقی، اخلاق در قرآن ، محمد حسین اسکندری، قم: دفتر انتشارات اسلامی 1377،ج1
17. مصطفی شاکر،کمال، خلاصه تفسیر المیزان، ترجمه: فاطمه شایخ، قم: نشراسلام، 1385
18. مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن، قم: انتشارات صدرا، 1389
19. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران: ناشر الکتاب الاسلامیه، 1371،ج24
20. نراقی، ملا احمد، معراج السعاده، قم: نوید اسلام، 1386
21. ناظم زاده قمی، اصغر، جلوههای حکمت، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، 1375
22. هاشمی رفسنجانی، اکبر، تفسیر راهنما، قم: نشر تبلیغات اسلامی، 1386، ج5
ب) کتب عربی:
23. ابن فارس بن زکریا، ابوالحسن احمد، مقاییس اللغه، چاپ دوم، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1390
24. احمد بن محمد بن نحاس، تفسیر اعراب القرآن، محمد علی بیضیون، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1421، ج 5
25. تمیمی آمُدی، عبدالواجد بن محمد، غررالحکم و دررالحکم، مصطفی درایتی، قم: دفترتبلیغات اسلامی، 1366
26. حویزی، عبدالعلی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، رسولی هاشمی، قم: اسلامیان، 1415ق، ج 5
27. حرانی، حسن بن علی ابن شعبه، تحف العقول، علی اکبر غفاری، قم: جامعه مدرسین، 1363
28. شعیری، محمد بن حیدر، جامع الاخبار، قم: شریف رضی، 1363
29. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، حسین نوری همدانی، بیجا، بیتا، ج 19و18
30. الکلینی، محمد بن یعقوب الرازی، الکافی، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1365، ج2
31. مدائنی، عبدالحمید بن محمد معتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، محمد ابوالفضل ابراهیم، قم: کتابخانه مرعشی نجفی، 1404ق، ج 19
32. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار،
بیروت: موسسه الوفا، 1404ق، ج66
* طلبه سطح 3 رشته تفسیر وعلوم قرآنی، حوزه علمیه قائم چیذر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ، تهران، 1397
09122904187
[2] محمد، معین، فرهنگ فارسی، ج2، تهران: انتشارات امیرکبیر،1378،ص1663
[3] احمد بن فارس بن زکریا، مقاییس اللغه، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1390، ص 2936
[4] محمد، حسینی، فرهنگ و اصطلاحات فقهی، تهران: سروش (انتشارات صدا و سیما)، 1382 ، ص 118
[5] سید مصطفی حسینی دشتی، معاریف و معارف، ج 3، تهران: موسسه فرهنگی آرا، 1385، ص 2936
[6] سوره واقعه (56)، آیه 45
[7] سید محمد حسین طباطبائی، تفسیر المیزان، ج 19، مترجم: محمد باقر موسوی همدانی، بیجا: چاپخانه دفتر انتشارات، بیتا، ص 214
[8] سوره فجر(89): آیه 16-15
[9] ر.ک: محمد جواد مغنیه، تفسیر کاشف، ج 8، مترجم: موسی دانش، قم: بوستان کتاب، 1378، ص 102
[10] سوره شوری(42): آیه 48
[11] سوره انبیاء(21): آیه 35
[12] سوره فجر(89): آیه 16-15
[13] ر.ک: سید محمد حسین طباطبائی، تفسیر المیزان، ج20، مترجم: سید محمد باقر موسوی همدانی، جامعه مدرسین حوزه علمیه،1374، ص 472
[14] ر.ک: احمد بن محدبن نحاس، تفسیر اعراب القرآن، ج 5، بیروت: دارالکتب العلمیه، منشورات محد علی بیضون،1421، ص 138
[15] سوره تغابن(64)آیه:15
[16] ر.ک: عبدالله جوادی آملی، مفاتیح الحیاه، تنظیم محمد حسین فلاح زاده و دیگران، قم: اسراء،1391،ص 571
[17] سوره نساء(4): آیه 5
[18] عبدالحمید بن محمد المدائنی، ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج 19، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، قم:کتابخانه مرعشی نجفی، 1404ق، ص 227
[19] سوره اعراف(7): آیه 32
[20] ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، ج 1، تحقیق و نگارش: محمد حسین اسکندری، قم: دفتر انتشارات اسلامی،1377، ص 224
[21] ر.ک: حسین شاه عبدالعظیمی، تفسیر اثنی عشری، ج13، تهران: نشر میقات، 1363، ص 201
[22] ر.ک: محمد ابراهیم بروجردی، تفسیر جامع، ج7، تهران: کتابخانه صدر، 1366، ص 170
[23] ر.ک: عبدالعلی بن جمعه حویزی، تفسیر نور الثقلین، ج 5، مترجم: رسولی هاشمی، قم: اسماعیلیان، 1415ق، ص342، و ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج24
[24] ر.ک: عبدالله جوادی آملی، مفاتیح الحیاه، تنظیم محمد حسین فلاح زاده ودیگران ، قم:اسراء، 1391، ص626
[25] سوره قصص(28): آیه 78
[26] سید محمد حسین طباطبائی، تفسیر المیزان، ج13، ترجمه: سید محمد باقر موسوی همدانی، بیجا: چاپخانه دفتر انتشارات، ص 214
[27] محمد بن محمدبن حیدر، شعیری، جامع الاخبار، قم: شریف رضی، 1363، ص 113
[28] محمد باقر بن محمدتقی مجلسی، بحار الانوار، ج 66، بیروت : موسسه الوفاء، 1404ق، ص 407
[29] ر.ک: عبدالله جوادی آملی، مفاتیح الحیاه، تنظیم محمد حسین فلاح زاده ودیگران، قم: اسراء، 1391، ص633
[30] سوره قصص(28): آیه 78-76
[31] کاظم رجایی، معجم موضوعی آیات اقتصادی قرآن، تهران: قم موسسه آموزشی وپژوهشی امام خمینی،1382، ص41
[32] سید اصغر نظم زاده قمی، جلوههای حکمت، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، 1375، ص 84
[33] سوره علق(96): آیه 7-6
[34] عبدالله جوادی آملی، تفسیر تسنیم قرآن کریم، ج25، قم: مرکزنشر اسراء،1390،ص 225-224
[35] کمال مصطفی شاکر، ترجمه خلاصه تفسیر المیزان، فاطمه مشایخ، قم: نشر اسلام، 1385، ص790
[36] مرتضی مطهری، آشنایی باقرآن، قم: انتشارات صدرا،1389،ص 54-53
[37] سوره الحاقه(69): آیه11
[38] مرتضی مطهری، همان، همان جا
[39] سید رضی، نهج البلاغه، ترجمه: محمد دشتی، تهران: نشر شهر،1389،ص 527
[40] ر.ک: حسین شاه عبدالعظیمی، همان،ج 14، ص281و ر.ک: محمد جواد مغنیه، همان، ج 8، ص142و ر.ک: محمد حسین طباطبائی، همان ،ج18،ص80
[41] سوره زمر(39): آیه 50
[42] ر.ک: محسن قرائتی، همان، ج8، ص 184
[43] ر.ک: علامه طباطبائی، همان، ج 16،ص 112
[44] سوره غافر(40): آیه82
[45] سوره اسراء(17): آیه 16
[46] ر.ک: محمد حسین طباطبائی، همان، ج 13، ص 182
[47] ر.ک: حسین شاه عبدالعظیمی، همان، ص 344 و محمد ابراهیم بروجردی، همان، ص 109
[48] سوره انعام(6): آیه 44
[49] ر.ک: عبدالله جوادی آملی، همان، ج8، ص 225-224
[50] ر.ک: همان، ص228 -227
[51] سوره فرقان (25): آیه 18
[52] ر.ک: محسن قرائتی، همان، ج10، ص 237
[53] ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، تفسیر محمع البیان، ج 19، ترجمه: حسین نوری همدانی، بیجا، بیتا، ص128
[54] ر.ک: محمد جوادمغنیه، همان، ج5، ص 754
[55] سوره شوری (42): آیه 27
[56] ر.ک: محمد حسین طباطبائی، همان، ج18، ص 81-82
[57] محسن قرائتی ، همان، ج8، ص 402
[58] سوره زخرف(43): آیه 13و 12
[59] ر.ک: حسین شاه عبدالعظیمی، همان، ج11، همان، ص 457
[60] ملا احمد نراقی، معراج السعادة، قم: نوید اسلام، 1386، ص 586
[61] حسن بن علی ابن شعبه حرانی، تحف العقول، محقق علی اکبر غفاری، قم: جامعه مدرسین، ص287
[62] سوره یونس(10): آیه 7
[63] سوره حجر(15): آیه 2-3
[64] ر.ک: حسین شاه عبدالعظیمی، همان، ج7، ص 80
[65] ر.ک: محمد حسین طباطبائی، همان، ج12، ص 140 و 139
[66] سوره قصص(28): آیه 79
[67] ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، همان، ج 18، ص233
[68] ر.ک: محسن قرائتی، همان، ج7، ص 96
[69] ر.ک:حسين شاه عبدالعظيمي، همان، ج2، ص465
[70] سوره علق (96):آيه 7و6
[71] محمد تقي فلسفي، اخلاق از نظر همزیستی و ارزش های انسانی، تهران: دفتر فرهنگ نشر اسلام،1379، ص184
[72] ر.ک: همان، ص 186،187
[73] سوره فرقان(25): آیه63
[74] سوره فرقان(25): آیه 18
[75] ر.ک: محمد حسین طباطبائی، همان، ج6، ص18
[76] ر.ک: همان، ج15، ص 262و 263
[77] سوره روم(30): آیه 34-33
[78] محمد حسین طباطبائی، همان، ج16، ص 244-243
[79] سید روح الله خمینی، اربعین حدیث، تهران: موسسه نشر آثار امام خمینی، 1371، ص346-345
[80] سوره انعام(6): آیه 44
[81] ر.ک: محمد علی رضایی اصفهانی، تفسیر قرآن مهر، پژوهش های تفسیر و علوم قرآن، قم: 1387، ج6، ص88
[82] اکبر هاشمی رفسنجانی، تفسیر راهنما، قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1386،ج5،ص81
[83] سوره اسرا(17): آیه 83
[84] ر.ک: علامه طباطبائی، همان، ج13،ص261ـ260
[85] سوره هود(11): آیه116
[86] ر.ک: محمد جواد مغنیه، همان، ج440
[87] سوره سباء(34): آیه 35