بسم الله الرحمن الرحیم
من با اینکه طبع شعری ندارم، به شعر هم علاقهای ندارم، به نظر من بیشتر باید به قرآن مراجعه کرد، ولی این شعر جالبی است، شاعر گفته است که:
الدهر ساومنى عمرى فقلت له | ما بعت عمرى بالدنيا و ما فيها | |
ثم اشتريه بتدريج بلا ثمن | تبّت يدى صفقة قد خاب شاديها[1] |
الدهر ساومنی عمری فقلت له دهر و روزگار به من چانه زد، یک معاملهای با من بکند، چانه زدن او با من به این بود که بیا عمر خود را به من بفروش، چه کسی حاضر است که عمر خود را بفروشد؟ به چه قیمتی بفروشد، مگر آدم هایی که دین نداشته باشند، معتقد به خدا نباشند، خسته شده باشند از زندگی، آن طرف هم معتقد نباشند، بخواهند خود را انتحار کنند، چهار نفر را انتحار کنند، خود را هم انتحار کنند، اما انسان عاقل هیچ وقت حاضر نیست که عمر خود را معامله کند و بفروشد، حالا هرچه هم باشد، میگوید با من چانه زد که من عمر را بفروشم، فقلت له به او گفتم ما بعت عمرى بالدنيا و ما فيها من عمر خود را به دنیا و آنچه در دنیا هست نمیفروشم، هیچ آدم عاقلی حاضر نیست که به او بگویند من دنیا را به تو میدهم اما عمر تو را میگیرم، هیچ کس حاضر نیست، اگر جان او را بگیرند دیگر چه چیزی گیر او میآید، بگذارد برای دیگری، پس با من چانه زد که الدهر ساومنى عمرى فقلت له ما بعت عمرى بالدنيا و ما فيها معامله نشد ثم اشتريه بتدريج بلا ثمن بعد کم کم، دید یک دفعه نمیتواند عمر مرا بخرد، به دنیا هم نمیفروشم، کم کم از او خریدم، مثقالی فروخت بدون پول، هیچ چیزی نگرفت ثم اشتريه بتدريج بلا ثمن بدون پول مجانی فروخت تبّت يدى صفقة قد خاب شاديها قطع باد آن دستی که بفروشد عمر را به این شکل بفروشد، خلاصه کم کم بدون پول بفروشد، تبّت يدی مرگ باد بر آن دستی، قطع باشد آن دستی که چون در معاملات قبلاً دست به دست میدادند، صفقة قد خاب شاديها یعنی قد خسر، یعنی فروشنده خسارت دیده، ولو کم کم فروخته، حالا این کم کم فروختن یعنی چه؟ ما حاضر نیستیم عمر خود را بفروشیم، اما ده دقیقه اینجا، پنج دقیقه آنجا، چهار دقیقه با نانوایی، ببینید این وقتهای این طوری میشود فروش عمر بلا ثمن، چقدر ما عمر ضایع شده داریم که بلا ثمن داریم میدهیم، عمر باید با ثمن باشد، ثمن عمر چیست؟ عمر در راه خدا به عبادت و بندگی بگذرد، به همان وسیعی که از عبادت گفتم، نه اینکه فقط نماز باشد، یا فقط ذکر بگوییم، همه عمر در مسیر خدمت به اسلام، مومنین، مومنات، بندگی و عبادت باشد، یک لحظه را هم نگذارد بلاثمن از دست برود، و ما خیلی عمر ضایع شده داریم که قدر عمر را نمیدانیم، هفتاد سال هشتاد سال در دنیا زندگی میکنیم همه امکانات هم بحمدلله هست اما قدر نمیدانیم و استفاده هم نمیکنیم.
در دعای کمیل و سایر ادعیه داریم که خدایا! عمرم را آباد کن؛ آبادی عمر این است که انسان هم خود بندگی کند و هم دیگران را در مسیر بندگی قرار دهد. کارها که شیطانی شد میشود خرابی عمر انسان. هرکاری میکنید ببینید چه اندازه رضای الهی درآن هست؟ باید تمرین و سعی کنیم و بگوییم خدا میداند کافی است، خدا دست بنده مخلص را میگیرد. امام سجاد(ع) فرمود: که در این موقع که انسان اعمالش خدایی شده ببینید خدا چهها میکند.
[1]. آداب راز ونياز به درگاه بى نياز (ترجمه عدة الداعي)/ ج1/ ص101/ فصل[(پاره 4) توجيه دنيا طلبان]