ایمان قدم اول سیر الهی انسان

ایمان قدم اول سیر الهی انسان

تیر 29, 1399

بازدیدها : 221

اخبار, متفرقه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین بحث در ایمان حقیقی است

البابُ الْأَوَّلِ فِی مَبْدَأِ الْحَرَکَةِ وَ مَا لابُدَّ لِلْحَرَکَةِ مِنْهُ وَ فِیهِ سِتَّةُ فُصُولٍ الفَصْلُ الْأَوَّلِ فِي الْإِيمانِ قالَ اللهُ تَبارَکَ وَتَعَالَی« الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُون [1]

گفتیم که ایمان قدم اول سیر الهی انسان است. گفتیم فصل اول در ایمان است؛ شش فصل بود. در ابتدا ببینیم ایمان چه ارزشی دارد؟ این همه انسان مؤمن، چه فایده‌ای دارد؟ آیه‌‌ی شریفه‌ فرمود: الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُون. آن‌هایی که ایمان آوردند؛ ایمان و تصدیق. ایمان تصدیق قلبی است، باور داشتن قلبی است. ایمان عمل قلبی است. امر ایمان دایر بین بود و نبود است. یا نور ایمان در دل هست یا نیست؛ بود، مؤمن است، نبود، کافر است. ایمان عین علم است. ممکن است انسان علم داشته باشد، علم برهانی هم داشته باشد، اما ایمان نداشته باشد. فرق است بین علم و ایمان. نفرمود آن ‌‌كه علم دارد؛ لَهُمُ الْأَمْنُ. فرمود آن‌ها که ایمان دارند در امان هستند. پس ایمان در انسان امنیت می‌آورد؛ امن از همه‌ی بدی‌ها، زشتی‌ها، غم‌ها، دردها. ایمان انسان را در حصن حصین در دنیا و آخرت قرار می‌دهد و ایمان به انسان آن‌چنان نورانیت می‌دهد و ایمان آثار و برکاتی دارد که دنیا و آخرت او را روشن می‌کند. الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ، نپوشانند، لبس یعنی پوشاندن، نپوشانند ایمان خود را با ظلم، یعنی اگر انسان مؤمن ظلم بر او عارض شد، حقیقت ایمان بر او پوشیده می‌شود، یعنی ایمان با آن نور و آثار و برکاتی که باید داشته باشد، آن را در پوشش و حجاب می‌کند. ایمان نمی‌تواند برای انسان آثار خود را نشان دهد، برکاتش را به انسان ارائه دهد، انسان را نورانی و الهی، ملکوتی ‌کند. انسان را امنیت و آرامش دهد که اگر دنیا به هم خورد، بر او اضطرابی وارد نمی‌شود؛ الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إيمانَهُمْ بِظُلْمٍ، ظلم حجابی است برای ایمان، پرده‌ای است برای ایمان، که نمی‌گذارد ایمان آثار و برکاتش را برای مؤمن نشان دهد. اگر انسان ایمان خود را از ظلم و مطلق ظلم، شرک، کفر و نفاق مصداق اعظم ظلم هستند و مصداق پایین آن، هر چیزی است که عنوان و صدق ظلم به او شود، یعنی ایمان توأم با عدالت. انسان در تمام شئون زندگی عادل باشد، خلاف نداشته باشد، یک چنین ایمانی، آن آثار خود را خواهد داشت، ثمره‌ی خود را خواهد داشت. این درخت ثمره‌ای شیرین و گوارا دارد و دنیا و آخرت انسان را آباد می‌کند. اما اگر ظلم توأم با این ایمان شد، حالا شرک است، نفاق است، ظلم‌های احکامی در احکام الهی است که انسان عمل نکند، خلاف کند، همین معاصی این‌ها همه ظلم است. بله یک وقت انسان یک معصیتی را از روی غفلت، بی‌توجهی یا فراموشی انجام داد، آن حجاب نیست، اما اگر با توجه به این‌که حرام است و از روی عمد آن را انجام دهد، این نور ایمان را خاموش می‌کند، حجاب می‌شود، آن آثار را ندارد. اگر انسان بتواند این ایمان را نگه دارد، قرآن می‌فرماید أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ برای این عده از مردم که ایمانشان توأم با عدم ظلم و حقیقت و نور ایمان را ظلم‌ها و معاصی حجاب نشد، این‌ها امنیت دارند، چه در دنیا از عذاب‌های الهی، از آن چوب‌هایی که خداوند به انسان‌های گنهکار در این عالم می‌زند، از آن چوب‌هایی که خدا می‌زند به آن آدم‌هایی که اعراض از خدا کردند در این عالم، آدم‌هایی که دست از عبادت و بندگی برداشتند، خدا این‌ها را چوب می‌زند، گرچه درد چوب را نمی‌فهمند، وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكا[2] همین دنیا دارد عذاب می‌شود، اما نمی‌فهمد این از کجا است؛ بی‌تقوایی، بی‌توجهی به فرامین الهی نمی‌گذارد آن ایمان اثر خود را بگذارد.

برای چه کسی امنیت است؟ آن‌هایی که در صراط ایمان لوازمات ایمان را رعایت کنند، من‌جمله عدالت به معنای واقعی است. در تمام شئون زندگی عدالت و عدم گناه و معصیت در کنار اعمال انسان و اخلاق انسان است، این‌چنین مؤمن لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُون هدایت می‌شوند. سیر آن‌ها سیر الی الله و نتیجه‌بخش است. این مختصری درباره‌ی این آیه‌ی شریفه.

اگر ایمان آمد، یعنی آن تصدیق قلبی آمد، حجابی آن را نگرفت، این آثار را دارد، لذا در قرآن است که وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِل [3]، حق آثار خود را دارد. حق فطری است، اما حق را با باطل نپوشانید. اگر باطل روی حق باشد، آن‌جا هم آثار حق ارائه نمی‌شود؛ نتیجه ندارد. حالا اگر انسان به معنای واقعی نسبت به خدا تصدیق پیدا کند که ایمان همین است، ایمان به خدا، معرفت به خدا و اسماء خدا؛ خدایی که جامع صفات کمالیه است، خدايی که پیامبران و کتب الهی را فرستاده، خدایی که پیامبر اسلام را فرستاده برای هدایت انسان. خلاصه، اگر به خدا معرفت پیدا کند، آن‌چنان که وظیفه‌ی یک انسان مؤمن است، اگر انسان آن معرفت به خدا را پیدا کند، آن می‌شود ایمان. اگر لوازم آن ایمان و معرفت هم آمد، می‌شود نور علی نور. خود ایمان نور است، اگر این نور آمد، انسان واقعاً خدا را تصدیق و باور کرد که خالق رئوف و مهربان جامع صفات کمالیه است، اگر به این معرفت آن لوازمی که بعداً خواهیم گفت ضمیمه شود، آن‌چنان آثار و برکات دارد که در روایات به آن اشاره شده است.

امام صادق(علیه السلام): لَوْ يَعْلَمُ النَّاسُ مَا فِي فَضْلِ مَعْرِفَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا مَدُّوا أَعْيُنَهُمْ إِلَى مَا مَتَّعَ اللَّهُ بِهِ الْأَعْدَاءَ مِنْ زَهْرَةِ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ نَعِيمِهَا وَ كَانَتْ‏ دُنْيَاهُمْ‏ أَقَلَ‏ عِنْدَهُمْ‏ مِمَّا يَطَئُونَهُ بِأَرْجُلِهِمْ وَ لَنُعِّمُوا بِمَعْرِفَةِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ تَلَذَّذُوا بِهَا تَلَذُّذَ مَنْ لَمْ يَزَلْ فِي رَوْضَاتِ الْجِنَانِ مَعَ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ إِنَّ مَعْرِفَةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ آنِسٌ مِنْ كُلِّ وَحْشَةٍ وَ صَاحِبٌ مِنْ كُلِّ وَحْدَةٍ وَ نُورٌ مِنْ كُلِّ ظُلْمَةٍ وَ قُوَّةٌ مِنْ كُلِّ ضَعْفٍ وَ شِفَاءٌ مِنْ كُلِّ سُقْمثُمَّ قَالَ ع وَ قَدْ كَانَ قَبْلَكُمْ قَوْمٌ يُقْتَلُونَ وَ يُحْرَقُونَ وَ يُنْشَرُونَ بِالْمَنَاشِيرِ وَ تَضِيقُ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِرُحْبِهَا فَمَا يَرُدُّهُمْ عَمَّا هُمْ عَلَيْهِ‏ شَيْ‏ءٌ مِمَّا هُمْ فِيهِ مِنْ غَيْرِ تِرَةٍ وَتَرُوا مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ بِهِمْ وَ لَا أَذًى بَلْ‏ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ فَاسْأَلُوا رَبَّكُمْ دَرَجَاتِهِمْ وَ اصْبِرُوا عَلَى نَوَائِبِ دَهْرِكُمْ تُدْرِكُوا سَعْيَهُم[4] اگر مردم بدانند چه آثار و برکاتی و چه میوه‌ی شیرینی معرفة الله دارد، چه برکات دنیوی و اخروی معرفة الله دارد، چشم نمی‌دوزند به آنچه که به دشمنان داده شده است. الآن نوعاً مردم چشم و هم‌چشمی می‌کنند، نگاه می‌کنند که دیگری چه وضعی دارد، من هم به او برسم، نمی‌داند خود او چه چیزی دارد، نمی‌داند که معرفة الله چیست؟ اگر این سرمایه را پیدا کند، هیچ کس از آن اعداء الله این سرمایه را ندارند. این‌ها خود را در امور مادی با دیگران مقایسه می‌کنند، درس هم که می‌خواند، به‌خاطر مدرک است، اگر نمره‌ی کم به او بدهند، ناراحت می‌شود. چرا به من نمره‌ی بالا ندادید؟ طلبکار می‌شود، چرا؟ چون می‌خواهد خود را به دیگران برساند. این نمی‌داند که ایمان به خدا، معرفة الله، در مسیر الهی قدم برداشتن و لازمه‌ی این معرفت را، لذا دنبال دیگران است، چشم به مقامات دنیا و زرق و برق دنیا دارد. آن راهی که آن‌ها رفتند را هدف خود قرار داده و قدر آنچه را که خود دارد نمی‌داند. یا اگر ندارد، نمی‌داند که باید آن را به دست آورد و تحصیل ایمان کند. بداند که هر چه غیر خدا است، بی‌ارزش است و اگر انسان دنبال این‌ها باشد، ارزش خود را از بین برده است.

امام فرمود اگر بدانند مردم که مَا فِي‏ فَضْلِ‏ مَعْرِفَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا مَدُّوا أَعْيُنَهُمْ إِلَى مَا مَتَّعَ اللَّهُ بِهِ الْأَعْدَاءَ، به دشمنان، بی‌ایمان‌ها، بی‌تقواها، به گنهکاران و به آنچه که آن‌ها دارند چشم نمی‌دوزد، نگاه نمی‌کند و سرگرم عبادات خود هستند.

مَا مَتَّعَ اللَّهُ بِهِ الْأَعْدَاءَ یعنی چه؟ مِنْ زَهْرَةِ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ نَعِيمِهَا. این زرق و برق زندگی دیگران به دنبال این‌ها نمی‌رود چرا؟ چون معرفة الله دارد.

ادامه‌ی روایت وَ كَانَتْ دُنْيَاهُمْ أَقَلَّ عِنْدَهُمْ مِمَّا يَطَئُونَهُ بِأَرْجُلِهِم‏ دنیا و دنیاداران نزد این انسانی که فهمید فضل معرفة الله را از یک پوست پیاز که در خیابان لگد می‌کند، دنیا با همه‌ی زرق و برقش از آن پوست پیاز برای او پست‌تر است.

امام صادق(علیه السلام) می‌فرمایند که اگر انسان بداند معرفة الله و ایمان به خدا چیست، اصلاً به این زرق و برق دنیا نگاه نمی‌کند، مانند پوست پیازی است که در خیابان است، بلکه کمتر. وَ كَانَتْ دُنْيَاهُمْ أَقَلَّ عِنْدَهُمْ مِمَّا يَطَئُونَهُ بِأَرْجُلِهِمْ وَ لَنُعِّمُوا بِمَعْرِفَةِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَز از معرفة الله، از عشق به خدا، از ایمان به حق، از دل به خدا دادن دست برنمی‌دارد. آن‌چنان از ایمان و معرفت خود لذت می‌برد، آن‌چنان آن ایمان و انس و عشق به محبوب او را نورانی می‌کند و در او اثر می‌گذارد که در همه‌ی دنیا خودش را در بهشت می‌بیند. الآن انسان‌های با ایمان وقتی عنایت خدا را به خود می‌بینند، سرمایه‌ی خود را که می‌بینند، عنایت خدا را می‌بینند که آن‌ها را در مسیر عشق و انس به خدا قرار داده، لذت مناجات با خدا را می‌بیند، خیال می‌کند که در بهشت است. اگر آن دنیا را بخواهند، می‌ترسند که این بهشت از آن‌ها گرفته شود، چون در آن عالم عبادت و مناجات نیست. می‌داند این انس با خدا، این مناجات، این عبادات، این گذشت‌ها و انفاق‌ها برای این عالم است، پس زندگی را برای این‌ها می‌خواهد نه برای دنیا و این‌که لذایذ دنیا را به دست آورد.

ادامه‌ی روایت، وَ لَنُعِّمُوا بِمَعْرِفَةِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ تَلَذَّذُوا بِهَا. تلذذ یعنی با این معرفت لذت می‌برد. از این‌که دیگران این ایمان را ندارند و من دارم، از این‌که خدا به او عنایت کرده، او را در این خط قرار داده. وَ تَلَذَّذُوا بِهَا تَلَذُّذَ مَنْ لَمْ يَزَلْ فِي رَوْضَاتِ الْجِنَانِ مَعَ أَوْلِيَاءِ اللَّه‏‏. گویی خود را در بهشت با اولیاء الله می‌بیند؛ اثر معرفت و ثمره‌ی ایمان به خدا. إِنَّ مَعْرِفَةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ آنِسٌ مِنْ كُلِّ وَحْشَةٍ وَ صَاحِبٌ مِنْ كُلِّ وَحْدَةٍ وَ نُورٌ مِنْ كُلِّ ظُلْمَةٍ وَ قُوَّةٌ مِنْ كُلِّ ضَعْفٍ وَ شِفَاءٌ مِنْ كُلِّ سُقْم‏. خود را تنها نمی‌بیند. انس با خدا دارد. از هر وحشتی در امن و امان است. اضطراب و نگرانی ندارد. دنیا را آب ببرد، خب ببرد. بیاید و برود، برای او اثری ندارد. وقتی گرسنه است و از گرسنگی دارد می‌میرد، با وقتی که طلا به او بدهند، برایش فرقی نمی‌کند. آن وقت که همه‌ی مردم به او ناسزا بگویند، با وقتی که همه مدحش کنند، فرقی برایش نمی‌کند. او برای دنیا خلق نشده، به معبود عشق دارد که معبود با او است. خدا را همواره با خود می‌بیند و مصاحب با حق است، رفیق دارد. اگر تنها در مدرسه بماند، دلش تنگ نمی‌شود. همه رفتند که رفتند؛ خدا هست. تاریکی ندارد، ضعف ندارد؛ قوی است.

در تعقیبات نماز صبح است که می‌گوییم خدایا به من حیات علی و ممات علی بده. در این دعا هست که خدایا حیاتم را حیات امیرالمؤمنین قرار بده؛ آن‌گونه که حضرت بوده، من باشم. البته هیچ کس به ایشان نمی‌رسد، اما باید در آن خط باشیم. به هر حال، انسان مؤمن ضعیف نیست و شفاء من كل سقم.

از کلام امام باقر(علیه السلام) به جابر: وَ مِنْ كَلَامِهِ ع لِجَابِرٍ أَيْضاً خَرَجَ‏ يَوْماً وَ هُوَ يَقُولُ‏ أَصْبَحْتُ وَ اللَّهِ يَا جَابِرُ مَحْزُوناً مَشْغُولَ الْقَلْبِ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا حُزْنُكَ وَ شُغْلُ قَلْبِكَ كُلُّ هَذَا عَلَى الدُّنْيَا فَقَالَ ع لَا يَا جَابِرُ وَ لَكِنْ حُزْنُ هَمِّ الْآخِرَةِ يَا جَابِرُ مَنْ دَخَلَ قَلْبَهُ خَالِصُ حَقِيقَةِ الْإِيمَانِ شُغِلَ عَمَّا فِي الدُّنْيَا مِنْ زِينَتِهَا إِنَّ زِينَةَ زَهْرَةِ الدُّنْيَا إِنَّمَا هُوَ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ- وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ‏ يَا جَابِرُ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَا يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَرْكَنَ وَ يَطْمَئِنَّ إِلَى زَهْرَةِ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ اعْلَمْ أَنَّ أَبْنَاءَ الدُّنْيَا هُمْ أَهْلُ غَفْلَةٍ وَ غُرُورٍ وَ جَهَالَةٍ وَ أَنَّ أَبْنَاءَ الْآخِرَةِ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ الْعَامِلُونَ الزَّاهِدُونَ أَهْلُ الْعِلْمِ وَ الْفِقْهِ وَ أَهْلُ فِكْرَةٍ وَ اعْتِبَارٍ وَ اخْتِبَارٍ- لَا يَمَلُّونَ مِنْ ذِكْرِ اللَّه‏.[5] یک روز امام از منزل خارج شد، به جابر برخورد. أَصْبَحْتُ وَ اللَّهِ يَا جَابِرُ مَحْزُونا جابر به خدا من محزون هستم. حزن امام برای چیست؟ حزن دنیا و غم دنیا نیست، چون خود را به خدا واگذار کرده و خدا کار خود را انجام می‌دهد. وظیفه‌ی من عبادت و بندگی او است. فرمود أَصْبَحْتُ وَ اللَّهِ يَا جَابِرُ مَحْزُوناً مَشْغُولَ الْقَلْب. دلم مشغول است. جابر می‌گوید جعلت فداک، فدای شما شوم. فَقُلْت جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا حُزْنُكَ وَ شُغْلُ قَلْبِك. چرا محزون هستید؟ چرا قلب شما مشغول است؟ چرا نگران هستید؟ كُلُّ هَذَا عَلَى الدُّنْيَا. به‌خاطر امور دنیا است؟ فَقَالَ ع لَا يَا جَابِر. نه حزن و غم من به‌خاطر دنیا نیست. وَ لَكِنْ حُزْنُ هَمِّ الْآخِرَةِ يَا جَابِرُ مَنْ دَخَلَ قَلْبَهُ خَالِصُ حَقِيقَةِ الْإِيمَان. کسی که در دل او خالص حقیقت ایمان داخل شود، یعنی ایمانی که در آن هیچ شبهه و شکی، ظلمی، حجابی نباشد، خالص باشد. در قلب ما ایمان هست، اما یک شعله و یک شمع است و سوسو می‌کند، اما این‌قدر این شمع را حجاب‌ها، گناهان، خلاف‌ها، هواهای نفسانی، بی‌ادبی‌ها، بی‌اخلاقی‌ها، بی‌توجهی‌ها به خدا گرفته، آن سوسو را خیلی خطرناک است که بتوانیم تا لحظه‌ی مرگ هم با خود ببریم و خاموش نشود. اگر این خالص ایمان آمد، امکان ندارد در لحظه‌ی مرگ شیطان ایمان این انسان را از او بگیرد، این‌که می‌گویند در زمان مرگ امکان دارد بعضی بی‌ایمان از دنیا بروند، برای آن‌ها است که ایمانشان در حجاب است، سوسو دارد و آن سوسو در آن لحظه خاموش می‌شود. اگر این خالص ایمان در قلب بیاید، اگر ایمانی در قلب بیاید که حجاب‌ها، ظلم‌ها و خطاها او را نگیرد، شیطان نمی‌تواند این انسان را در موقع مرگ منحرف کند، و این ایمان برداشتنی نیست. يَا جَابِرُ مَنْ دَخَلَ قَلْبَهُ خَالِصُ حَقِيقَةِ الْإِيمَانِ شُغِلَ عَمَّا فِي الدُّنْيَا مِنْ زِينَتِهَا. اصلاً این باب اشتغال است دیگر یعنی چه؟ یعنی همه‌ی توجه به عالم آخرت می‌شود و از دنیا اعراض می‌کند. اصلاً گویی برای دنیا خلق نشده، درسش می‌شود خدا، نمازش می‌شود خدا، جماعتش می‌شود خدا، کارها و اعمالش همه می‌شود الهی. دیگر پول و تعریف و تمجید مردم مهم نیست. انتظار هیچ چیزی را ندارد. شُغِلَ عَمَّا فِي الدُّنْيَا مِنْ زِينَتِهَا إِنَّ زِينَةَ زَهْرَةِ الدُّنْيَا إِنَّمَا هُوَ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ- وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوان‏. زینت این زندگی انسان را سرگرم می‌کند.

ملائکه به اعمال اهل دنیا می‌خندند که این‌ها به چه چیزی سرگرم هستند! چگونه دارند در این دنیا بازی می‌کنند و از عالم دیگر خبر ندارند! وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوان[6] و زندگى واقعى سراى آخرت است‏.

ادامه‌ی حدیث. يَا جَابِرُ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَا يَنْبَغِي لَه. سزاوار نیست برای مؤمن. أَنْ يَرْكَنَ وَ يَطْمَئِنَّ إِلَى زَهْرَةِ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا. سزاوار نیست که مؤمن دل به این زرق و برق زندگی دهد، به این‌ها توجه کند. الآن سلامت دارد، لحظه‌ی بعد اگر یک جای بدن شروع به خونریزی کند، شاید انسان بمیرد. اصلاً به چه چیز این دنیا دل ببندد؟ نه سلامتش، نه جوانی‌اش، نه مقامش، هیچ یک باقی نیست. امروز مقام دارد، فردا آن را از دست می‌دهد. مؤمن به این‌ها دل نمی‌بندد. أَنْ يَرْكَنَ وَ يَطْمَئِنَّ إِلَى زَهْرَةِ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا. آن‌ها که بنده‌ی دنیا هستند، مثل بچه که چگونه به پدر و مادرش توجه دارد. أَنَّ أَبْنَاءَ الدُّنْيَا هُمْ أَهْلُ غَفْلَةٍ وَ غُرُورٍ وَ جَهَالَة. این‌ها غافل و خواب هستند وَ أَنَّ أَبْنَاءَ الْآخِرَة  اما أبناء الآخرة. چگونه بچه‌ی دو سه‌ساله به مادر خود توجه دارد، این‌قدر توجه به آخرت دارند؛ این‌ها را می‌گویند ابناء الآخرة. بیاییم با خدا بنا بگذاریم که اخروی شویم و همه‌ی اعمالمان برای آخرت باشد. وَ أَنَّ أَبْنَاءَ الْآخِرَةِ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ الْعَامِلُونَ الزَّاهِدُونَ أَهْلُ الْعِلْمِ وَ الْفِقْهِ وَ أَهْلُ فِكْرَةٍ وَ اعْتِبَارٍ وَ اخْتِبَارٍ لَا يَمَلُّونَ مِنْ ذِكْرِ اللَّه‏. مؤمن واقعی این است، اهل عمل است، نسبت به دنیا بی‌رغبت هستند، اهل علم و فکر هستند، از یاد خدا و توجه به خدا و بندگی خدا، از این‌که در مسیر خدا هستند، خسته نمی‌شوند.

بنابراین اگر ایمان واقعی پیدا شد، می‌شویم اهل آخرت. اگر آن خالص ایمان در قلب ما آمد و آن تصدیق واقعی که حجابی بر آن نباشد، آمد، آن وقت آثار و برکات برای دنیا و آخرت دارد.


[1]. اوصاف الاشراف، ص37

[2]. سوره طه، آیه124

[3]. سوره بقره، آیه42

[4]. الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏8، ص247، حديث القباب …..

[5]. تحف العقول، النص، ص286، و من كلامه ع لجابر أيضا

[6]. سوره عنکبوت، آیه63

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کد امنیتی − 1 = 8