بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و العاقبة لأهل التقوی و الیقین و الصلواة و السلام علی أشرف الأنبیاء و المرسلین حبیب إله العالمین أباالقاسم محمد.
گفتیم دو روایت داریم که باید معرفة ما نسبت به ائمه معصومین معرفة بالنورانیة باشد، تا انسان قابلیت رشد به آن معنای واقعی را داشته باشد، و این علامت آن است که او مومن ممتحن است، یعنی خداوند او را از امتحانات بیرون آورده و تسلیم خدا است، هر امری که از آنها صادر شود و دیگر شک و شبهه و انقلت ندارد، به آن مرحله بالای ولایت رسیدن این است و إلا در ولایت و معرفة ناقص است، اگر کم باشد و انسان معرفة آنچنانی نداشته باشد خطرناک است، روایت دومی که گفته بودیم روایت این بود، البته روایت از چند نفر نقل شده تا میرسد به جابربن یزید جعفی، او نزد امام زین العابدین میآید و میگوید که هزار سال است که امیر المومنین را در منابر و کوچه و بازار لعن کردند، و هر جا هم شیعه و محب اهل بیت را پیدا میکردند او را میکشتند، حتی در روایت دارد که در كُلِّ حَجَرٍ وَ مَدَرٍ یعنی زیر سنگ و کلوخ هم بودند و مخفی میشدند او را میکشتند، و اول میگفتند که باید به برائت از امیرالمومنین اقرار کنید و هر کس اقرار نمیکرد به این دچار میشد و او را حبس و زندان میکردند و در آخر هم میکشتند، خلاصه حضرت به امام باقر(علیه السلام) فرمود که فردا برو در مسجد و فلان نخ را حرکت بده ولی مراقب باش که حرکت آهسته و آرام باشد، مبادا همه مردم کشته شوند، راوی میگوید که من تا صبح خوابم نبرد که منظور چیست، نخ چیست، حرکت لین باشد، صبح که شد سوار مرکب شدم و رفتم خدمت امام باقر(علیه السلام) چون امام زین العابدین به فرزند خود امام باقر فرمودند که برو و این نخ را حرکت بده در مسجد پیامبر، آمدم نزد حضرت و حضرت به من فرمود چرا این زمان آمدی، تو هیچگاه صبح به این زودی نمیآمدی، چه شده؟ گفت آمدم آن جریان را ببینم، او به همراه امام وارد مسجد شد سر نخ را به راوی داد و گفت برو عقب و حضرت آرام نخ را حرکت داد، به طوری که خود راوی گفت من خود متوجه نشدم که نخ حرکت کرد یا نکرد، یعنی اینقدر آرام بود، نخ هم از نخ سوزن باریکتر و نرمتر بود، حضرت امام باقر(علیه السلام) فرمود که برو ببین بیرون چه خبر است، گفت وقتی بیرون آمدم دیدم وضع زمین و آسمان به هم خورده است، عدهای از مردم زیر آوارد هستند زلزله میآید، مخدرات از منزل بیرون آمدند، دو زلزله آمد، اول خیلی کشته شدند و با زلزله دوم مخدرات آمدند بیرون، و اطفال گریه میکردند و فریاد میزدند اما هیچ کس به آنها توجه نداشت، فَلَمَّا بَصُرَ الْبَاقِرُ ع ضَرَبَ بِيَدِهِ إِلَى الْخَيْطِ فَجَمَعَهُ امام(علیه السلام) خیط را جمع کرد فِي كَفِّهِ فَسَكَنَتِ الزَّلْزَلَةُ زلزله ساکت شد، ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِي وَ النَّاسُ لَا يَرَوْنَهُ حضرت دست من را گرفت، مردم امام باقر را نمیدیدند، اما دست من در دست امام باقر بود، وَ خَرَجْنَا مِنَ الْمَسْجِدِ هر دو از مسجد بیرون آمدیم، فَإِذَا قَوْمٌ قَدِ اجْتَمَعُوا إِلَى بَابِ حَانُوتِ الْحَدَّادِ دیدم گروهی در آن در حانوت حداد جمع شدهاند، وَ هُمْ خَلْقٌ كَثِيرٌ يَقُولُونَ جماعت زیادی که میگفتند مَا سَمِعْتُمْ فِي مِثْلِ هَذَا الْمَدَرَةِ مِن الْهِمَّةِ ما نشنیدیم تا به حال مثل این سروصدا را، فَقَالَ بَعْضُهُمْ بَلَى لَهَمْهَمَةٌ كَثِيرَةٌ همهمه زیادی شد وَ قَالَ آخَرُونَ بَلْ وَ اللَّهِ صَوْتٌ بعضی گفتند که صدایی بود وَ كَلَامٌ وَ صِيَاحٌ کلام و صیحهای کثیر بود وَ لَكُنَّا وَ اللَّهِ لَمْ نَقِفْ عَلَى الْكَلَامِ، حضرت رفتند بالای مناره و صدا زد و مردم را وعید داد، اما هرگز نفهمیدند که صدا از کجا است و خود حضرت را هم نمیدیدند، قَالَ جَابِرٌ فَنَظَرَ الْبَاقِرُ ع إِلَى قِصَّتِهِمْ جابر میگوید حضرت به وضع مردم نظر کرد ثُمَّ قَالَ يَا جَابِرُ دَأْبُنَا وَ دَأْبُهُمْ إِذَا بَطِرُوا وَ أَشِرُوا وَ تَمَرَّدُوا وَ بَغَوْا أَرْعَبْنَاهُمْ وَ خَوَّفْنَاهُمْ فَإِذَا ارْتَدَعُوا وَ إِلَّا أَذِنَ اللَّهُ فِي خَسْفِهِم، دعب مردم و ما این است، دعب یعنی عادت، برنامه بر این است، امام فرمود دعب ما و دعب مردم این است که اگر ظلم کردند، خیانت کردند، گناه کردند، و امثال ذلک أَرْعَبْنَاهُمْ وَ خَوَّفْنَاهُمْ ما آنها را یک رعبی میدهیم، یعنی بلاها رعبی است که ائمه میدهند، در زمانی که مردم گناه کنند، فساد کنند و معاصی زیاد شود ائمه اینجا یک رعب و خوفی به مردم میدهند، أَرْعَبْنَاهُمْ وَ خَوَّفْنَاهُمْ فَإِذَا ارْتَدَعُوا اگر بیدار شدند و آگاه شدند و توبه کردند، الآن این بلایی که آمده رعبی است از طرف امام زمان، یک رعبی مردم پیدا کنند اگر برگشتند که نعم المطلوب، جواب محذوف است، وَ إِلَّا أَذِنَ اللَّهُ فِي خَسْفِهِم و إلا خدا اذن میدهد که اینها در زمین فرو روند، لذا این بلاها یک اثری در مردم دارد، از آن زمانی که این بلا آمده مردم هم خمس بیشتری میدهند و هم نماز و روزه بیشتری انجام میدهند، قبل از این هیچ خبری نبود، الحمد لله مردم یک تکانی خوردند، قَالَ جَابِرٌ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا هَذَا الْخَيْطُ جابر گفت این خیط چیست که اینقدر تکان دارد، اثر دارد، الَّذِي فِيهِ الْأُعْجُوبَةُ در آن اعجوبه است، قَالَ هَذِهِ بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى وَ آلُ هارُونَ چون آن چیزی که برای انبیاء بوده همه به دست انبیاء بعد میرسد و به دست امام زمان میرسد، تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَةُ إِلَيْنَا این خیط را ملائکه بسوی ما آوردند، يَا جَابِرُ إِنَّ لَنَا عِنْدَ اللَّهِ مَنْزِلَةً ما نزد خدا منزلتی داریم وَ مَكَاناً رَفِيعاً یعنی مکان بلندی داریم وَ لَوْ لَا نَحْنُ اگر ما اهل بیت نبودیم لَمْ يَخْلُقِ اللَّهُ أَرْضاً وَ لَا سَمَاءً وَ لَا جَنَّةً وَ لَا نَاراً وَ لَا شَمْساً وَ لَا قَمَراً وَ لَا بَرّاً وَ لَا بَحْراً وَ لَا سَهْلًا وَ لَا جَبَلًا وَ لَا رَطْباً وَ لَا يَابِساً وَ لَا حُلْواً وَ لَا مُرّاً وَ لَا مَاءً وَ لَا نَبَاتاً وَ لَا شَجَراً خدا هیچ موجودی را خلق نمیکرد، اخْتَرَعَنَا اللَّهُ مِنْ نُورِ ذَاتِهِ ما را اختراع کرد از نور ذات خود، لَا يُقَاسُ بِنَا بَشَرٌ هیچ بشری به ما قیاس نخواهد شد، بِنَا أَنْقَذَكُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ به وسیله ما شما را انقاذ کرده و شما جهنمی و اهل عذاب نشدید، مومن شدید وَ بِنَا هَدَاكُمُ اللَّهُ و به وسیله ما خدا شما را هدایت کرد، انقاذ مثل کسی که در آب افتاده دارد غرق میشود او را بگیرند، شما را به وسیله ما انقاذ کرد و نگذاشت که به هلاکت برسید، و خدا به وسیله ما شما را هدایت کرد، وَ نَحْنُ وَ اللَّهِ امام قسم خورد که دَلَلْنَاكُمْ عَلَى رَبِّكُمْ ما شما را دلالت کردیم بر پروردگارتان فَقِفُوا عَلَى أَمْرِنَا وَ نَهْيِنَا پس بر امر و نهی ما واقف شوید، وَ لَا تَرُدُّوا كُلَّ مَا وَرَدَ عَلَيْكُمْ مِنَّا هرچه از ما به سوی شما آمد آن را رد نکنید، فَأَنَا أَكْبَرُ وَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ وَ أَرْفَعُ ما بزرگتر و جلیلتر و عظیمتر و بلندتر و رفیعتر هستیم مِنْ جَمِيعِ مَا يَرِدُ عَلَيْكُمْ از همه آن چیزهایی که بر شما وارد میشود مَا فَهِمْتُمُوهُ هر چیزی را از ما فهمیدید فَاحْمَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ حمد خدا کنید که فهمیدید، در فقه هم این است، یک روایتی را که منظور آن را نمیفهمند میگویند علمه الی الامام، ما تا اینجا میفهمیم و بقیه در دست امام است، لذا هر چیزی از مسائل دینی، یعنی هر چیزی که به عقل شما نرسید و آن را درک نکردید مطالب برای شما روشن نشده و به هر کس هم میگوید مطلب را نمیداند علم آن را به ما واگذار کنید، انکار نکنید، اگر میدانید از ما رسیده و شما درک نمیکند علم آن را به ما واگذار کنید، وَ مَا جَهِلْتُمُوهُ فَكِلُوا أَمْرَهُ إِلَيْنَا امر آن را به ما واگذار کنید، وَ قُولُوا أَئِمَّتُنَا أَعْلَمُ بِمَا قَالُوا بگویید ائمه ما به آنچه که گفتند اعلم هستند، ما نمیدانیم، دست آخر آنجایی که انسان کلمات معصومین را متوجه نمیشود باید علم آن را به خود معصوم واگذار کند، قَالَ ثُمَّ اسْتَقْبَلَهُ أَمِيرُ الْمَدِينَةِ مدینه امیری داشت، او نزد امام سجاد(علیه السلام) آمد، وقتی بلا میآمد مردم به آنها مراجعه میکردند، الآن هم وقتی بلایی میرسد مردم به علما رجوع میکنند، توسل و اینها میکنند، ثُمَّ اسْتَقْبَلَهُ أَمِيرُ الْمَدِينَةِ رَاكِباً سواره آمد وَ حَوَالَيْهِ حُرَّاسُهُ اطراف او هم محافظین بودند وَ هُمْ يُنَادُونَ فِي النَّاسِ او در میان مردم ندا میکرد مَعَاشِرَ النَّاسِ احْضُرُوا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ص مردم حاضر شوید نزد فرزند رسول خدا، عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع وَ تَقَرَّبُوا إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ به وسیله امام سجاد تقرب به خدا پیدا کنید، لَعَلَّ اللَّهَ يَصْرِفُ عَنْكُمُ الْعَذَابَ شاید که خدا عذاب را از شما بردارد، فَلَمَّا بَصُرُوا بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ ع اگر امام باقر را میدیدند تَبَادَرُوا نَحْوَهُ میآمدند نزد امام باقر، اما آنها امام را نمیدیدند، اینکه حضرت رفت و برگشت و این کارها را انجام داد، هیچ کس حضرت را ندید و هیچ کس نفهمید که صدا از کجا است، بلکه فقط صدا را شنیدند، راوی میگوید مردم آمدند نزد امام سجاد، که اگر امام باقر را هم دیده بودند نزد ایشان میآمدند، وَ قَالُوا يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ مَا تَرَى مَا نَزَلَ بِأُمَّةِ جَدِّكَ مُحَمَّدٍ ص آیا نمیبینید که به امت جَدِّ شما چه چیزی رسیده، هَلَكُوا وَ فَنُوا عَنْ آخِرِهِمْ همه هلاک شدند، شاید 30 هزار جمعیت زیر خاک رفتند، أَيْنَ أَبُوكَ حَتَّى نَسْأَلَهُ أَنْ يَخْرُجَ إِلَى الْمَسْجِدِ وَ نَتَقَرَّبَ بِهِ إِلَى اللَّهِ لِيَرْفَعَ اللَّهُ بِهِ عَنْ أُمَّةِ جَدِّكَ هَذَا الْبَلَاءَ به امام باقر گفتند پدرت کجا است تا اینکه از او درخواست کنیم که بیاید مسجد و تقرب بجوییم به وسیله ایشان به خدا برای اینکه رفع شود این بلا از امت جد شما، قَالَ لَهُمْ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ع يَفْعَلُ اللَّهُ تَعَالَى إِنْ شَاءَ اللَّهُ خداوند بجا میآورد أَصْلِحُوا أَنْفُسَكُمْ وَ عَلَيْكُمْ بِالتَّضَرُّعِ وَ التَّوْبَةِ وَ الْوَرَعِ وَ النَّهْيِ عَمَّا أَنْتُمْ عَلَيْهِ فَإِنَّهُ لَا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ قَالَ جَابِرٌ فَأَتَيْنَا عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع ما آمدیم نزد امام سجاد(علیه السلام) وَ هُوَ يُصَلِّي ایشان نماز میخواند فَانْتَظَرْنَاهُ حَتَّى فَرَغَ انتظار کشیدیم تا امام از نماز فارغ شد مِنْ صَلَاتِهِ وَ أَقْبَلَ عَلَيْنَا رو کرد به ما و فرمود فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ مَا خَبَرُ النَّاسِ خبر مردم چیست، فَقَالَ ذَلِكَ لَقَدْ رَأَى مِنْ قُدْرَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا لَا زَالَ مُتَعَجِّباً مِنْهَا قدرت خداوند را دیدند و از آن تعجب کردند، جابر گفت قَالَ جَابِرٌ إِنَّ سُلْطَانَهُمْ سَأَلَنَا أَنْ نَسْأَلَكَ أَنْ تَحْضُرَ إِلَى الْمَسْجِدِ امیر و حاکم مدینه از ما سؤال کرد که ما هم از شما سؤال کنیم که أَنْ تَحْضُرَ إِلَى الْمَسْجِدِ حَتَّى يَجْتَمِعَ النَّاسُ يَدْعُونَ وَ يَتَضَرَّعُونَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ يَسْأَلُونَهُ الْإِقَالَةَ اینکه خدا ما را ببخشد و اقاله کند و توبه ما را قبول کند قَالَ فَتَبَسَّمَ ع ثُمَّ تَلَا اینجا امام تبسم کرد، خود امام سجاد امام باقر را فرستاد، أَ وَ لَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ رُسُلُكُمْ بِالْبَيِّناتِ آیا رسل شما بینات نیاوردند و شما را موعظه و نصیحت نکردند، قالُوا بَلى قالُوا فَادْعُوا وَ ما دُعاءُ الْكافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلالٍ کفار و فساق چون گمراه هستند دعای آنها اثری ندارد، وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَيْهِمُ الْمَلائِكَةَ اگر ما ملائکه را بر اینها نازل کنیم وَ كَلَّمَهُمُ الْمَوْتى وَ حَشَرْنا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَيْءٍ قُبُلًا ما كانُوا لِيُؤْمِنُوا باز هم ایمان نمیآورند إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ تا بقیه مطلب بماند.