عوامل وآثار فضل الهی در قرآن کریم

عوامل وآثار فضل الهی در قرآن کریم

بهمن 15, 1398

بازدیدها : 2,128

مقالات

عوامل وآثار فضل الهی در قرآن کریم

*مریم رضایی[1]

چکیده                                                                                                                                    

از مهم‌ترین مظاهر لطف ورحمت الهی بر تمام مخلوقات هستی به ویژه انسان، برخورداری از فضل حق‌تعالی است که انسان‌های نیک سیرت از آن برای تعلیم وتربیت، نیرو می‌گیرند و ناسپاسان بد طینت از آن غفلت نموده وکفران می‌ورزند. شناخت مفهوم فضل با توجه به گستردگی آن در قرآن کریم وروایات، می‌تواند تاثیر مثبت بسیاری در دست‌یابی به تفضلات الهی و رسیدن انسان به قله کمالات داشته باشد. این مقاله به منظور بررسی عوامل برخورداری از فضل الهی نگاشته شده است و می‌کوشد تا با بررسی آثار فضل الهی در دو بعد مادی ومعنوی، خواننده را با مصادیق فضل الهی آشنا سازد. تقویت روحیه تقوا وپرورش جنبه اطاعت پذیری، مهمترین عوامل در دستیابی به سرچشمه های فضل الهی هستند، اگر چه تلاش خود انسان در دریافت مصادیق فضل خداوند، بی‌تاثیر نیست، امّا تعیین این مصادیق بر خلاف ادب و اصول اعتقادی بوده و این کار فقط در حیطه مصلحت اندیشی خداوند صورت می‌پذیرد. دانستن منبع نعمات در وجود خود‌، خطایی بیش نبوده و انسان را از افاضاتِ افزون تر الهی، غافل و محروم می‌نماید. هر فردی بنا بر ظرفیت وجودی خودش  می‌تواند از منبع لا یزال فضل الهی، بهره‌مند گردد. ناسپاسی در برابر تفضلات الهی، انسان را به ورطه نابودی می‌کشاند.

واژگان کلیدی: فضل الهی، قرآن کریم

مقدمه

 هر عملی متناسب با ارزشی که دارد و یا ایجاد می کند، لا جرم آثاری مانند پاداش را به دنبال دارد. گاهی در اثر علل و عواملی به انسان پاداشی بیش از آنچه استحقاق آن را دارد، عطا می شود. به چنین عطیه‌ای «فضل» گفته می‌شود.

«فضل» از جمله صفاتی است که در قرآن کریم به خداوند نسبت داده شده است و از اموری به عنوان «فضل الهی» سخن به میان آمده است.

خداوند متعال بر مبنای معیار دقیق عدل خویش، به حساب وکتاب بندگان رسیدگی نموده و بر همین اساس می‌بخشد و یا عذاب می‌نماید. آنچه در مقابل این حساب وکتاب عادلانه قرار گرفته، «فضل» اوست که بر عدلش پیشی گرفته و اصل بر آن می‌باشد.

با بررسی واژه «فضل» و مشتقات آن در قرآن کریم، در می‌یابیم که فضل الهی همواره و به انحاء گوناگون شامل حال همه بندگان بوده ولی گاهی برخی بر اثر غفلت زدگی به آن توجه نمی‌نمایند و با غرق شدن در روزمرگی‌های زندگی دنیوی، فراموش می‌کنند بخششی که خداوند به آنان روا داشته، حقی از جانب آنها بر خدای تعالی نبوده، بلکه فضل و رحمت واسعه‌ی الهی است که شامل حال آنها گردیده است.

این مجموعه بر آن است تا با شیوه‌ی کتابخانه‌ای و به روش نقلی وحیانی، پس از ارائه‌ مفهوم‌شناسی«فضل»، به بررسی آثار مادی و معنوی آن از جمله علم، جهاد، قدرت، تزکیه، حکمت و… با استناد به کتب وتفاسیر موجود پرداخته وبا استخراج علل وعوامل دستیابی به «فضل الهی» از قبیل ایمان، تقوا ، دعا و… انسان را بیش از بیش در مسیر تلاش برای دریافت «فضل الهی» ترغیب نماید. استفاده از کتاب فرهنگ واژگانی قرآن (زیر نظر علی اکبر هاشمی رفسنجانی) درمسیر تدوین این مقاله علاوه بر ایجاد اطمینان در جامعیت مطالب گردآوری شده در چهار چوب آیات قرآنی، دستیابی به آیاتِ مربوطه را بسیار آسان نمود.

در این مجموعه که به روش توصیفی تحلیلی گردآوری شده، به فراخور حال از روایات نیز بهره گرفته خواهد شد.

1- مفهوم شناسی واژگان کلیدی:

«فضل» یک واژه عربی است ودر قرآن مکررا استفاده شده ومعانی مختلفی دارد. بررسی معنای واژه «فضل»، در دو حیطه‌ی «مفهوم شناسی لغوی» و «مفهوم شناسی اصطلاحی» امکان‌پذیر می باشد:

1-1- مفهوم شناسی لغوی «فضل»:

محقق مدَقق، حسن مصطفوی، در این‌باره می‌نویسد:

«…هو الزیادت علی ما هو اللازم المقرر ،لا مطلقاً و بهذا الحاظ یطلق علی الخیر والباقی؛[2] این ماده تک معنایی است و آن عبارت است از زیادی و اضافی از مقدار لازم تعیین شده، نه اینکه به طور مطلق هر زیاده‌ای را شامل شود و بر این مبنا، «فضل» بر «خیر» ،«بقیه»، «نیکی»، «شرف» و «اضافه های مال» اطلاق می‌گردد.»

در فرهنگ ابجدی آمده است:

«افضَلَ ،إفضالاًعلیه؛[3] یعنی بخشش به اورا افزون کرد و ازامکاناتی که داشت به وی بخشید.» لذا مولف قاموس المحیط آن را ضد «نقض» خوانده است.[4]

راغب در مفردات معنای روشن تری از« فضل» ارائه نموده است:

« الفضلُ، الزیاده عن الاقتصاد ..؛[5] فضل به معنای زیاده از حد و اقتصاد و میانه است.»

بنابراین به هر عطیه ای که دادن آن واجب نباشد، «فضل» گفته می شود و بیشتر در چیزهای محمود و پسندیده، استعمال می‌شود.[6]

اکنون با توجه به مفهوم لغوی واژه‌ی « فضل» می‌توان به معنای این واژه در کلام الهی پی برد، آنجا که می‌فرماید:

«و الله ذو فضل العظیم؛[7] خداوند [نسبت به بندگانش] دارای بخشش بزرگی است.»

خدایی که مردم را بدون استحقاق مورد لطف قرار می‌دهد و به آنان بخشش می‌نماید، یقینا پاداش کردار آنان را نیز می‌داند،[8] چه بسا این بخشش در آخرت هم شامل حال آنان بشود.

1-2- مفهوم شناسی اصطلاحی«فضل»:

 به هر عظمت و بزرگواری که بخشنده‌ی آن را ملتزم و مجبور نمی‌کند «فضل» گفته می‌شود.[9] «فضل» در ارتباط با خدای تعالی به معنای آن چیزی است که بر وفق کرم و بزرگواری او باشد، نه آنچه که شایسته بندگان است.[10]

در قرآن کریم، هرگاه واژه‌ی «فضل» و مشتقات آن استعمال شود، دارای دو معنا می باشد:  (الف) برتری، (ب) عطیه واحسان.[11] بر این اساس « فضل» به معنای برتری، دارای دو بعد مادی و معنوی نیز می‌باشد.

2- عوامل فضل الهی:

آنچه موجب می‌شود انسان مشمول فضل الهی گردد، بندگی خالصانه واطاعت از دستورات باری تعالی و دعا و استغاثه و اظهار خشوع و انکسار در پیشگاه مقدس اوست و هر چه این امور بدون غل وغش وخالصانه‌تر صورت پذیرد، قابلیت آدمی برای دریافت تفضلات الهی بیشتر می‌گردد. به همین دلیل است که انبیاء و اولیای الهی وبندگان صالح، بهره بیشتری از فیوضات الهی دارند.

لذا هر چه زمینه برای دریافت مصادیق فضل الهی بیشتر شود، این بهره مندی نیز گسترده‌تر خواهد بود. این بخش به ارائه موجبات فضل الهی اختصاص دارد:

2-1-ایمان:

اولین عامل درتوفیق انسان برای دست یابی به فضل بی منتهای الهی، ایمان است. ایمان همواره باید با بال دوم پرواز انسان به سوی کمال، یعنی اطاعت و فرمان‌برداری از خداوند و پیامبرانش[12] و انجام عمل صالح،[13] همراه باشد. زیرا هر ایمانی نشانه ای دارد که خود را در انجام اطاعت الهی نشان می‌دهد. هر کار نیک و عمل صالحی که عقل سلیم و شریعت وحیانی به آن أمر می‌کند و عقلاء بر آن مهر تأیید می‌زنند، نشانه‌ای از ایمان واقعی است که توأما انسان را مورد توجه خداوند قرار داده و از عنایات و فضل واسعه او، بهره‌مند می‌سازد.

خداوند متعال در ارتباط با نقش ایمان در دست یابی به فضل الهی می فرماید:

«لیجزی الله الذین امنوا و عملوا الصالحات من فضله…؛[14] تا خداوند کسانی را که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته انجام دادند، به فضل خویش پاداش دهد.»

در آیه‌ی فوق اگر چه خداوند، پاداش آخرت را در مقابل ایمان و عمل صالحه‌ی بندگان معرفی می‌نماید، اما این نکته نباید دور از ذهن بماند که صالحان خودشان و اعمالشان در ملکیت خدای تعالی هستند، لذا از خودشان چیزی ندارند تا آن را در ملکیت خدای تعالی قرار داده و مستحق دریافت پاداش گردند.

پس هر آنچه خداوند به بندگانش بدون استحقاق عطا فرموده، بواسطه‌ی حقی است که به آنان در برابر این اعمال داده شده و آنان را مالک اعمالشان نموده است تا جایی که مستحق بهشت و مقام قرب الهی گشته‌اند و البته این حق اعتباری، خود فضل دیگری از خدای سبحان است که منشا آن جز «محبت الهی» به بندگانش نمی‌باشد.[15] زیرا صالحان خدای خویش را دوست دارند و به سوی او روی می‌آورند. خداوند نیز به پاداش چنین ایمانی آنها را مستحق پاداش وتفضل خود می‌داند و به همین خاطر، لازمه‌ی این دوستی که انعام واحسان وافضال است،[16] متوجه کافران نمی‌گردد.

خداوند متعال درجای دیگری، با بیان اینکه کافران از فضل الهی محرومند، به ارزش ایمان در بهره -مندی از فضل الهی توجه می دهد.[17]لذا این مؤمنانند که از مواجب و عطیات بی‌کران الهی بهره‌مند می‌شوند و خداوند  نیز به آنان بشارت می‌دهد تا در سایه‌ی ایمان، همواره به فضل خداوند، امیدوار باشند.[18]

در همین زمینه امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز می‌فرمایند:

«اِن أمِنتَ بالله،أمِنَ مُنقَلَبُکَ؛[19] اگر به خدا ایمان بیاوری، بازگشت‌گاهت امن است.»

2-2- تقوا:

آنچه در شناخت تقوا به عنوان مهمترین فضیلت دینی و انسانی دارای اهمیت است، ایجاد و بهره‌گیری از آثار و پیامد‌های مثبت دنیوی و اخروی آن است. توجه به آثار و فوایدی که از فضیلت تقوا فهمیده می‌شود، این انگیزش را در انسان ایجاد می‌کند که با پرهیزکاری و صیانت خویشتن از شرور و آفات، زمینه‌ی برخورداری از تفضلات الهی را در خود فراهم کند.

خداوند متعال به جهت توجه دادن به اهمیت تقوا در دست‌یابی به فضل واسعه‌ی الهی می‌فرماید:

«یا ایها الذین آمنوا إن تتقوا الله یجعل لکم فرقاناًویکفّر عنکم سیئاتکم و یَغفر لکم …والله ذوالفضل العظیم؛[20] ای کسانی که ایمان آورده‌اید، اگر از خداوند پروا کنید، او برای شما نیروی جدا کننده‌ی حق از باطل را قرار می‌دهد و گناهان شما را می‌پوشاند و شما را می‌آمرزد … و خداوند دارای بخشش بزرگ است.»

مؤلف تفسیر مجمع البیان، ذیل همین آیه، ترک گناه و ادای فرائض را وسیله‌ای برای رهایی از کیفر الهی دانسته و از جمله آثار آن را قرار گرفتن نوری در قلب انسان متقّی می‌داند که بوسیله‌ی آن می‌تواند میان حق و باطل جدایی افکنده و برای رهایی از بدبختی‌ها و رسیدن به نجات و پیروزی، او را یاری کند.[21] این بصیرت وقدرت تشخیص که در قرآن از آن با عنوان «فرقان» تعبیر می‌شود و در اثر خویشتن‌داری در انسان ایجاد می گردد، همان بخشش بدون استحقاقی است که از آن به فضل تعبیر می‌شود.

آیت الله جوادی آملی، «فرقان» را اصلی میان حق وباطل، حسن و قبح، خیر و شر، سعادت و شقاوت، فلاح و طلاح و بالاخره بایدها ونبایدها به عنایت پروردگار می‌داند که مشروط به تقوای ناب عبد سالک صالح می‌باشد، لذا هر کسی از تقوای کامل برخوردار شد، «فرقان» او نیز کامل شده و فاروق امت خواهد شد،[22] مانند آنچه که درباره سید اوصیای الهی، حضرت علی (علیه السلام) وارد شده است.[23]

در کنار قدرت تشخیص حق از باطل، پوشاندن گناهان توسط خداوند و نیز آمرزش الهی از وعده‌هایی است که خداوند متعال تحت عنوان «فضل» وعده‌ی آن‌ها را به بندگان متقی‌اش داده است.

امیر المومنین(علیه السلام) در کلام گوهربار خود، در امان بودن از کیفر و عذاب الهی، آسودگی ازسرزنش‌ها، دوری از آتش و قرار گرفتن در خانه‌های امن الهی را ثمره‌ی تقوای الهی دانسته و آن را دارو و درمان دلها و بینائی کور‌دلی‌ها و وسیله‌ی اصلاح قلب و تطهیر جان معرفی می نماید.[24]

بدون شک همه‌ی این موهبت‌ها که همه‌ی انسان‌ها، اعم از معصومین و غیر معصومین، آن‌ها را بنا بر ظرفیت وجودی خویش دریافت می‌کنند، همان تفضل واسعه‌ی الهی است که سراسر از جانب خدای متعال و از روی لطف وکرم او اعطا می‌شود و الّا احدی نمی تواند ادعای استحقاق دریافت فضل الهی را بنماید.

2-3-دعا:

یکی از عوامل بهره‌مندی از فضل خداوند، درخواست نمودن آن از باری تعالی، با توجه به برتری‌هایی است که در میان بندگانش تفضل نموده است. به این معنا که هر فضیلتی که افراد از آن برخوردار هستند، از جانب خداوند به آن ها عطا گردیده است، چرا که فقط خداست که صاحب فضل است و می‌تواند بندگانش را از این فضل بی‌منتها برخوردار کند و حتی او را به فضیلتی برتر از آنچه به دیگران داده است، آراسته گرداند.

خداوند متعال در تشویق دیگران به درخواست نمودن فضل از منبع بی‌کران آن، می‌فرماید:

«ولاتتمنوا ما فَضَّل الله به بعضکم علی بعض للرجال نصیب مِمّ ااکتسبواو للنسا نصیبٌ مِمَّن اکتَسَبنَ واسئلواالله من فضله…؛[25] آنچه را خداوند به سبب آن بعضی از شما را بر بعضی دیگر برتری داده، آرزو نکنید، برای مردان از آنچه به اختیار کسب کرده‌اند بهره‌ای است و برای زنان نیز از آنچه به اختیار کسب کرده‌اند، بهره‌ای، از فضل خدا درخواست کنید…»

دعا در اصطلاح به معنای رغبت ومیل به سوی خداوند[26] در آنچه خیر است و روی آوردن به کسی به منظور درخواست از او می‌باشد[27] و منظور از «درخواست فضل از خدا» ،نه مجرّد دعا، بلکه تحصیل قابلیت تفضل است به تکمیل نمودن ایمان و اطاعت و اخلاق حمیده.[28]

باتوجه به اینکه زیاده‌طلبی و میل به یگانه بودن در داشتنِ مزایای زندگی از فطریات بشر است، خداوند متعال در آیات قبل، مردم را از چشم داشتن به زیادی‌ها و تفضلاتی که نصیب دیگران شده است، نهی فرموده و در این آیه ،آنها را متوجه فضل خود نموده و دستور داده از آنچه در دستِ مردم است، رو به سوی خدای آورند و از فضل او درخواست کنند، زیرا همه‌ی فضل‌ها به دست اوست[29] و از آنجائیکه نامی از نوع فضلی که مردم را به درخواست آن دعوت نموده، نبرده است، می توان دریافت که کار ما فقط دعا کردن است و درک اینکه چه نوع فضلی با توجه به حالات و شرایط ما از سوی خداوند به ما برسد، برای ما ممکن نیست و البته باید به خداوند واگذار گردد. بنابراین چه بسا یکی از اسباب دستیابی به فضل الهی، دعا و درخواست خود ما از حضرت حق باشد که ما را سزاوار دریافت تفضلات الهی می‌نماید.

نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در رابطه با نحوه درخواست نمودن از خداوند متعال می‌فرمایند:

«واسئلوا الله من فضله؛[30] از ناحیه فضل خدا از او در خواست کنید.»

این کلام شریف به خوبی دلالت دارد بر اینکه اگر ما بخواهیم بر اساس استحقاقمان، به لطف خدا چشم داشته باشیم، چه بسا نصیب زیادی از امور مادی ومعنوی نداشته باشیم. لذا سزاوار است با تمسک به این کلام گوهربار، نهایت تلاشمان را در جهت دریافت فضل بی‌کران الهی بکار ببندیم.

2-4- اطاعت:

اطاعت به معنای فرمان برداری[31] و مطیع کسی است که فرمان‌برداری می‌کند. لذا در هر اطاعتی باید کسی فرمان بدهد و فرد دیگری فرمان برداری کند.

خداوند به عنوان مالک تمام نظام هستی، تنها موجودی است که اطاعتش برتمام مخلوقات واجب و لازم است و به همین دلیل اگر فرمان به اطاعت می‌دهد، اطاعت از او حتما در دنیا و آخرت، در زندگی فردی و اجتماعی و تمام ابعاد مادی و معنوی، برای بندگان، آثاری را به دنبال دارد. یکی از این آثار و برکات، بهره‌مندی از «فضل الهی» و همنشینی با نیکان و اولیاء الله است.

در ارتباط با میزان ونحوه‌ی تاثیر اطاعت الهی، در دست‌یابی به مراتب فضل، خداوند متعال می‌فرماید:

«و من یطع الله و الرسول فاولئک الذین أَنعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین والشهداء والصالحین… ذلک الفضلُ من الله؛[32] کسانی که از خدا و رسول اطاعت کنند، همنشین کسانی هستند که خداوند به آنها تنعّم نموده، از پیامبران و صدیقان و شهیدان و صالحان … این موهبتی از جانب خداوند است.»

طبق تفاسیر موجود ذیل این آیه، خداوند کسانیکه از او و رسولش اطاعت دائمی دارند را، به نعمت -داده‌شدگان یعنی پیامبران و صدیقان و شهیدان و صالحان ملحق می‌کند. به این معنا که اینان هنوز به درجه‌ای نرسیده‌اند که در شمار «نعمت داده شدگان» واقع شوند بلکه هر یک طبق درجات ایمان و میزان اطاعت و فضائلشان، به یکی از چهار گروه مزبور می پیوندند.

آیه‌ی شریفه، عطای نعمت را که منظور از آن «ولایت» است، به خداوند سبحان نسبت می دهد. بنابراین بهره‌مندان از نعمت ولایت و اولیاءالهی از فضل خداوند متنعم هستند و اگر کسی از اینگونه نعمت محروم است، به سوء اختیار خویش بوده است، زیرا هر کمالی از فضل الهی و هر نقصی از خود انسان است.[33]

برخورداری از نعمت ولایت که در سایه اطاعت از اوامر الهی و تبعیت از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای انسان حاصل می شود، از چنان عظمت و ارزشی برخورداراست، که خداوند با لفظ «ذلک» بدان اشاره نموده و با آوردن «ال» بر سر «فضل»، جامعیت چنین فضلی تمام فضیلتها را، اراده نموده است.[34]

امیرالمومنین(علیه السلام) اطاعت از خدای متعال را عامل قرار گرفتن در جوار رحمت الهی و پناه امن پروردگار می‌داند و جاودانگی در چنین صحن و سرایی که نه کوچ کردن از آن واقع می‌شود و نه بیماری و دگرگونی در آن راه دارد را، پاداش اطاعت از مالک هستی می‌داند که هر کس در آن جایگاه امن و آرام قرار یافت، هرگز خطری بر او مستولی نگردد.[35]

آن امام همام (علیه السلام) در توصیف حال بهشتیانی که در اثر اطاعت خداوند، مفضول خداوند واقع شده‌اند می‌فرماید:

«رافَقَ بهم رُسُله وازارهم ملائکته و اکرم اسماعهم…ذلک فضل الله یوتیه من یشاء؛[36] همنشینان آنها پیامبران و زیارت کنندگانشان فرشتگان هستند، چنان گرامی داشته می‌شوند که صدای آهسته آتش را نشنوند و… این بخشش خداست، به هر کس بخواهد می‌دهد و خداوند صاحب بخشش بزرگ است.»

3-آثار فضل الهی:

انسانی که در مسیر کمال قرار می‌گیرد و می‌کوشد تا صبغه‌ی الهی پیدا کند، بدون شک درطی این مسیر از فضل و عنایات خاص الهی در تمام ابعاد زندگی اعم از مادی و معنوی، دنیوی و اخروی، برخوردار خواهد شد.

دریافت فضل الهی در دو حیطه‌ی مادی ومعنوی، دارای مصادیق گوناگونی بوده و به شکل‌های مختلفی، بروز پیدا می کند. این تفضلات الهی تحت عناوین آثار مادی فضل و آثار معنوی فضل، قابل بررسی می‌باشند.

ممکن است در بررسی آثار فضل در چهارچوب قرآن کریم، به مصادیق بیشتری از آنچه در این مجال می‌آید، برخورد کنیم، اما واقعیت آن است که آنچه به عنوان مهمترین آثار فضل می‌تواند مطرح شود، همین‌هایی است که در این مجموعه مورد بحث قرار گرفته است و به عبارتی سایر موارد، بازگشت به این امور دارند.

3-1-آثار مادی فضل الهی:

بهره‌مندی از چشمه بیکران فضل الهی در جهت امور مادی وزندگی دنیوی از مصادیق بسیاری برخوردار است ولی به طور کلی می‌توان ابعاد این بهره‌مندی را در اموری چون علم، جهاد، قدرت، سلامتی، اعطای مال ورزق دنیوی، خلاصه نمود.

این بخش به ارائه‌ی آثار مادی فضل الهی، می پردازد:

3-1-1-علم:

یکی از مواهب وتفضلات الهی که خداوند بر نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و به تبع آن به مردمان ارزانی داشته است، نعمت علم وتعلیم کتاب می باشد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ازمیان قومی که درس‌نخوانده بودند، مبعوث به رسالت گشت تا عظمت رسالت او آشکار گردد.

خداوند به واسطه اعطای نعمت رسالت به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ، قدرت تعلیم و تزکیه‌ی بشر را به او عنایت نموده و قرآن کریم با آن محتوای عمیقی که داشت را به او تعلیم داد تا همچون نوری در تاریکی‌های ظلمت بدرخشد و مردم را به سوی رستگاری هدایت نماید.[37]

هدف از مبعث پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ، در سه امرخلاصه می‌گردد که اول آنها تلاوت آیات قرآن و دوم وسومین آنها، تزکیه وتعلیم کتاب وحکمت است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) مبعوث شد تا مردم را به سوی علم ودانش وتربیت نفس خویش دعوت نموده و دو بال پرواز آنها را در جهت رسیدن به قرب إلی الله، بگشاید.

در قرآن کریم خدای متعال با اشاره به مسئله بعثت پیامبران که شامل امور مذکور می‌باشد، اعطای علم و دانش به پیامبر اکرم((صلی الله علیه و آله و سلم) [و به دنبال آن به همه پیروان ایشان] را مصداقی از فضل خود شمرده و می‌فرماید:

«هو الذی بعث فی الأمیین رسولٌ منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم ویعلمهم الکتاب و الحکمه… ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء؛[38] او کسی است که در میان افراد بی سواد پیامبری از خودشان را برانگیخت تا آیات او را بر آنان بخواند و آنان را پاک گرداند و کتاب وحکمتشان را بیاموزد … این فضل خداست که به هر کس بخواهد می دهد، خداوند صاحب  فضل عظیم است. »

از کنار هم قرار دادن آیاتی که بر ضلالت و گمراهی امت، پیش از آنکه خداوند به وسیله‌ی بعثت پیامبران و اعطای علم ودانش و تزکیه و حکمت به آنان،هدایتشان نماید،اشاره میکند ،میتوان دانست که خارج نمودن امت با تعلیم کتاب و حکمت از جانب نبی اکرم ((صلی الله علیه و آله و سلم) ، خود دلیلی  برلطف و رحمت بیکران خداوند به پیامبر و امتش می‌باشد، که از آن به فضل الهی تعبیر می‌گردد.

برخی از مفسران نیز به این نکته اشاره نموده و این بعث و اینکه آن جناب مردم را تزکیه کرده و کتاب و حکمتشان بیاموزد را، فضل عظیم و عطایی بزرگ از جانب خداوند می‌دانند که به هر کسی که مشیتش تعلق بگیرد عنایت می نماید.[39]

صاحب تفسیر کاشف نیز با تعریف مفهوم تعلیم کتاب به اینکه وسیله‌ای است برای رهایی از تاریکی‌های نابینایی و نادانی به روشنی دانش و هدایت که البته این أمر از طریق آموزه‌های پیامبر اکرم((صلی الله علیه و آله و سلم) که به دانش ارج بسیار می‌نهاد و خرافات را دور می‌کند و مبتنی بر فطرت سالم انسانی است و نیز با تعریف تعلیم حکمت به اینکه آموزش دست‌یابی به هر چیزی است که انسان را در عقیده و رفتارش، رهنمون شود، بر این امر صحه می‌گذارد که تعلیم کتاب و حکمت به عنوان دو مفهوم از مفاهیم رسالت، فضل و عطیه ای از جانب اوست که به هر یک از بندگانش که صلاح بداند، افاضه می‌نماید.[40]

حضرت سلیمان و داوود(علیهما السلام)، از نعمت علمشان که خداوند متعال به آنها بخشیده بود،[41]در جهت نظام بخشیدن به حکومت الهی بهره گرفته و معیار برتری خود بر دیگران را در علم خلاصه می‌نماید، نه در قدرت و حکومت. آنها در برابر دریافت نعمت علم، شکرگزاری از خداوند را سر لوحه کار خویش قرار دادند و آن را فضل الهی بر خودشان دانستند.[42]زیرا علمی که خداوند به انبیاءش اعطا نموده از مقوله درس خواندن نیست، بلکه کرامت و بخشایشی از جانب خداوند است که دست اوهام بدان نمی رسد.

ذکر این نکته نیز خالی از لطف نمی‌باشد که اگر انسان ظرفیت وجودی خویش را برای دریافت علوم حقه‌ی الهی بالا نبرد، ممکن است آن علم او را از مسیر اصلی رسیدن به قرب الهی، منحرف گرداند.[43] پس طالب سعادت، ابتدا باید نفسش را تزکیه نماید و پس از آن به زیور علم و عمل آراسته گرداند و بر همین اساس، خداوند از علمی که در کنار تزکیه و در قالب تعلیم کتاب و حکمت باشد، تعبیر به «فضل» می‌نماید.

2-1-3- جهاد:

بخش دیگری از آثار و جلوه‌های رحمت خاص و فضل واسعه‌ی الهی که نصیب شمار خاصی از بندگان خدا می‌شود، ورود شخص به جهاد در راه خدا و توفیق یافتن او به این حرکت الهی و نهایتاً پیروزی در آن می‌باشد.

خداوند متعال در ضمن آیات شریفه‌ی قرآن به این نکته مهم اشاره می‌نماید که کفر و ارتداد عده‌ای از مردم و بازگشتشان از دین حق ،ضربه‌ای را به خدای تعالی نمی‌زند، زیرا خداوند از روی فضل و کرمش، عده‌ای را بر می‌گزیند تا با مجاهدت در راه او، دینش را گسترش داده و از آئین توحیدی او حمایت کنند. سپس در بیان صفات کسانی که این مأموریت مهم به دوش آنها نهاده شده تا ما علاوه بر حبّ متقابل میان آنان و خدای تعالی و خضوع و خشوعشان در مقابل مؤمنان وسرسختی و صلابتشان در مقابل کفار ودشمنان، آنها را «مجاهدان فی سبیل الله» می‌خواند و می‌فرماید:

«یا ایها الذین آمنوا من یُرتَّدَ منکم عن دینه فسوفَ یأتی الله بقوم یُحبّهُم و یُحبونَّه … یجاهدون فی سبیل الله و لا یَخافون لومة لائمٍ ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء؛[44] ای مؤمنان هر کس از شما که از آیین خود بازگردد، خداوند در آینده گروهی را می‌آورد که آنها را دوست دارد و آنها نیز خدا را دوست دارند… آنها در راه خدا جهاد می‌کنند و از سرزنش کنندگان هراسی ندارند، این فضل خداست که به هر کس که بخواهد می‌دهد.»

بنابراین فضل خداوند فقط اعطای مال و مقام نمی‌باشد، بلکه جهاد در راه خدا نیز، از مصادیق فضل الهی می باشد.[45]

از آنجائیکه خداوند در این مقام، حمایت از دین خود را بوسیله‌ی جهاد میسر می‌داند، آن را در کنار ملامتِ ملامتگران بیان می‌نماید تا در مقام تمجید از این حامیان دین، آنان را مقاوم‌تر و پایدارتر معرفی نموده و شجاعت آنان برای جهاد در راه خدا و اعتلای دین حق را به رخ بکشاند که البته این از فضل خداست که چنین قدرت و شجاعتی به آنها عطا می‌نماید که می‌توانند برای حفظ دین خدا با صلابت وارد میدان‌های جهاد بشوند.[46]

برخی تفاسیر با اشاره به امیدبخش و سازنده‌بودن مضامین این آیه در مورد حفظ دین خدا در آخرالزمان و با استناد به احادیث وارده، ویژگی‌های مطروحه در آن را از صفات و ویژگی‌های یاران حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) می‌شمارند و درحالیکه بسیاری از مردم از دین خدا خارج شده‌اند، این مجاهدان فی سبیل الله که با تمام قدرت در برابر مرتدین و کارشکنان، به بر قراری حکومت عدل مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در کل جهان، می‌اندیشند را مصداق بارز این آیه از کتاب خدا می‌دانند.[47]

چه بسا شیر مردان دلیر ایرانی که در سالهای دفاع از کشورشان با شجاعت تمام مبارزه نمودند وپس از آنان مدافعین حرم آل الله نیز مصداق روشن مجاهدان فی سبیل الله در این عصر و زمان باشند که البته این روحیه‌ی شجاعت وجهادگری و پیروزی و شهادت، فضلی است از جانب خداوند که نصیب آنان گشته و در دنیا با اعطای روزی شهادت برایشان، آنها را عزت و اعتبار بخشیده و در آخرت نیز از رزق بی‌کران و حیات جاویدان بر خوردارشان خواهد نمود.[48]

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز در ذیل این آیه شریفه، سلمان(رحمه الله علیه) را مصداق بارز این آیه می‌داند[49] و دست‌یابی به دین حقّه‌ی الهی را اگر چه بر فراز آسمان‌ها باشد از آن مردانی از فارس می‌شمارد که با قرار گرفتن تحت رهنمودهای پیامبراکرم وآلش(علیهم السلام) به آن دست می‌یابند و البته همه‌ی اینها به فضل و رحمت واسعه‌ی الهی صورت می‌پذیرد و حتماً شامل افراد لایق و برازنده می‌گردد و آنچه مسلم است آنکه در آینده پرچم اسلام را کسانی بدست خواهند گرفت که عاشق خدا و مجاهدت و با صلابت باشند.[50]

3-1-3- قدرت:

قدرت الهی گاهی در اعمال بندگانش نمود پیدا می‌کند و آنها را نسبت به دیگران ممتاز می‌سازد. حضرت سلیمان و داوود(علیهما السلام) ، دو تن از پیامبران الهی بودند که قدرت وتمکن دنیوی خویش را مرهون لطف پروردگار می‌دانستند[51] که بواسطه‌ی آن خداوند آنها را بر دیگر بندگان مؤمنش برتری داده است.

قدرت وسلطنت بی‌نظیر حضرت سلیمان نبی(علیه السلام) برجن و انس، علاوه بر مقام نبوت و منزلت والای ایشان، موجب شد تا حضرت علی(علیه السلام) درکلام گوهربارشان ایشان را بیش از هر انسان دیگری سزاوار و مستحق دستیابی به اموری چون پیدا کردن راهی برای دور کردن مرگ از خویش و یا یافتن نردبانی برای بالا رفتن به سوی جاودانگی، [به فرض اعتبار چنین اموری برای انسان]، بداند،[52] در حالیکه با همه این اوصاف، حضرت سلیمان، قدرت خویش و حتی وزیرش را از فضل و رحمت الهی می‌دانست.

قلب سلیم و بلوغ حکمت حضرت سلیمان(علیه السلام) در جریان داستان ملکه‌ی صبا، او را برآن داشت تا با دیدن قدرت وزیرش در حاضر نمودن تخت ملکه‌ی صبا در یک چشم بر هم زدن، لب به سخن گشوده و چنین قدرت بی‌نظیری که در اثر دانستن اسماء اعظم الهی  و به اراده  خداوند  در وزیر سلیمان (علیه السلام) نهادینه گشته بود را به خدای خویش نسبت بدهد.[53]

خداوند در قرآن کریم با اشاره به این داستان می‌فرماید:

«قالَ الذی عنده علم من الکتابَ أنا ءاتیک به قبلَ أن یرتَدَّ إلیک طرفک فَلَمّا رءاهُ مستقراً عنده قال هذا من فضل ربّی؛[54] کسی که نزد او علم کتاب بود گفت، من (تخت) را برای تو می‌آورم پیش از چشم بر هم زدنی، پس زمانیکه (سلیمان) آن را نزد خود دید، گفت این از بخشش پروردگار من است.»

بسیاری از مفسران علم و آ گاهی وزیر سلیمان (علیه السلام) به برخی اسماء اعظم الهی را عامل اصلی قدرت فوق العاده‌ای می‌دانند[55] که بواسطه‌ی آن، وزیر توانست کار خارق العاده‌ای انجام دهد که هر کس توانایی انجام آن را نداشت. البته نکته قابل توجه آن است که صرف دانستن اسماء اعظم الهی، نمی‌تواند در رسیدن به چنین مقاصدی مؤثر باشد، بلکه مظهر اسماء الهی گشتن در سایه‌ی ایمان و عمل صالح و تخلق به این اسماء است که قدرت بر چنین امور خارق العاده ای را در انسان ایجاد می کند.

حضرت سلیمان نیز حق بندگی خویش را بجا آورده و با بیان جمله «هذا من فضل ربّی» تمام این قدرت و افاضه آن بر وزیرش را از فضل و کرم الهی می‌داند تا مبادا آدمی دچار کبر و غرور گشته و منشاء چنین قدرت‌هایی را در درون خویش بداند و به جای شکرگزاری، مرتکب کفران گردد.[56]

برخی کتب تفسیری نیز در تبیین جلوه‌گری بخشی از تفضلات الهی در قالب اعطای قدرت به برخی از بندگان، به ظهور اشعه و آثار اسماء اعظم الهی در برخی شئون وجودی عالم امکان و صحنه هستی پرداخته و اسماء اعظم الهی را به عنوان جامع‌ترین مستوره صفات الهی می‌داند که ظهور و بروز آنها در فعل و قول برخی بندگان، همگی از فضل خدای تعالی است که همواره آن را به هر یک از بندگان خویش که بداند، عطا می نماید.[57]

4-1-3- سلامتی:

عافیت و سلامتی مجاهدان در بازگشت از جنگ اُحد که نتیجه‌ی توکل بر خدا و پاداش استقامتشان بود، از آثار فضل و رحمت الهی بر مؤمنانی بود که با جراحت جنگی و امکانات اندک به سمت دشمن روانه شده بودند ولی پیروزمندانه و با دریافت چندین فضیلت از جانب خدای متعال، بازگشتند. خداوند متعال چنان رعب و وحشتی در دل دشمنان ایجاد نمود که فرار را بر قرار ترجیح داده و بدون هیچ اقدامی از سوی مسلمانان گریختند.

تبعیت از رضوان الهی، مسلمانان را سزاوار تحقق وعده خداوند نموده و آن ها را به راه‌های سلامت رهنمون نمود تا جائیکه هدایت شدگان به «سلام» که مظهر این اسم حسنای الهی هستند، می‌توانند هدایتگر به «دارالسلام» یعنی بهشت باشند.[58]

وجود اقدس باری تعالی وعده داده است که هر کس تابع رضوان الهی باشد و در جهت رضای او بکوشد نه رضای غیر او، خداوند او را به راه سلامت هدایت می‌کند و آنگاه برهان این مسئله را این گونه بیان می‌دارد که چون خداوند صاحب فضل عظیم می‌باشد، مؤمنانی که صابر و متوکلند را به فضل و نعمت خود، متنعم می سازد،[59] آنجا که در آیه ی شریفه می‌فرماید:

«یهدی به الله مَن اٌ تّبع رضوانه سبل الاسلام؛[60] خداوند به سبب آن [نور کتاب] کسانی را که [ایمان آورند]  و از رضای او پیروی کنند، به راه‌های سلامت، هدایت می‌کند.»

از این رو علت اساسی و ریشه‌ی اصلی ثمرات گوناگون و پر ارزشی که مبتنی بر ایمان و توکل مجاهدان جنگ احد بود را فضل بزرگ الهی می‌داند و می‌فرماید:

«فانقلبوا بنعمهٍ من الله و فضلٍ لم یَمسسهم سوءٌ واتبعوا رضوان الله و الله ذو فضلٍ عظیمٍ؛[61] پس با نعمت و بخششی از جانب خداوند [از میدان جنگ ] باز گشتند در حالیکه هیچ آسیبی به آنها نرسید و از فرمان خدا پیروی کردند و خداوند دارای بخشش بزرگ است .»

در تفسیر احسن الحدیث آمده است آنان با توکل به خدا و صبر و پایداری و پیروی از رضوان الهی، بر ایمانشان افزوده گشت و با پیروزی و غلبه بر دشمن به شهر خویش باز گشتند در حالیکه به آنها هیچ ناگواری وارد نیامد و با سلامت و صحت کامل بدون اینکه کوچکترین صدمه و بدی به آنها اصابت کند، از مهلکه‌ی جنگ با دشمن رهایی یافتند[62] و به همین خاطر از چند فضل الهی، شامل نعمت خدا، فضل مادی و معنوی الهی، صیانت از آسیب و تحصیل رضای الهی برخوردار شدند و در حالیکه عزتمند وخوش‌نام بودند از میدان جنگ بازگشتند.[63]

گرچه برخی از مفسرین معتقدند این آیه درمورد حضرت علی(علیه السلام) نازل گشته است[64] که علی‌رغم جراحات بسیار، دعوت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را لبیک گفته و برای جمع آوری اطلاعات از دشمن داوطلب گشتند، اما مانعی ندارد که آیه در مورد تمامی مجروحان جنگ احد باشد، زیرا اکثر آنان جراحات بسیاری برداشته بودند. خداوند نیز همگی آنان را از فضل واسعه‌ی خویش بهره‌مند نمود و چه فضل و نعمتی از این بالاتر که بدون وارد شدن در میدان جنگ و برخورد خطرناک با دشمن، دشمن از آنها گریخت و سالم و بدون زحمت به مدینه بازگشتند.[65]

3-1-5-اعطای مال:

تمکن و بهره‌مندی از مواهب مادی و برخورداری از زندگیِ متنعم دنیوی، همگی از سرچشمه‌های فضلِ الهی جاری گشته و فضیلتی است که خداوند آن را به بعضی از بندگانش عنایت می‌نماید.

قرآن ثروتمندانی همچون سلیمان و داوود(علیهما السلام) و ذو‌القرنین[66] که مال را نعمت الهی دانسته و با دلبستگی به خدا و نه به مال، ثروت را در راه خدمت به دین خدا بکار بسته‌اند، در مقابل قارون و فرعون و به طور کلی مستکبران قرار می‌دهد که با اعتقاد به اینکه هر چه از مال و علم دارند، از وجود خودشان است، موجبات نابودی و سقوط خویش را به جهت دلبستگی بیش از حد به اموال خود فراهم کردند.

 نگرش گروه اول بر آن است که مال، رحمت و فضل الهی است و گروه دوم نیز ثروت را دستاورد و [دانش] خود می دانند.

قرآن کریم با اشاره به اینکه هر چه انسان از مال و مکنت دنیوی دارد، فضل الهی است، می‌فرماید:

«الذین یبخلون ویأمرون الناس بالبخل ویکتمون ماآتاهم الله من فضله واعتدنا للکافرین عذاباً مهیناً؛[67] کسانیکه بخل می ورزند و مردم را نیز به بخل دعوت می‌کنند و آنچه خداوند از فضل و [رحمت] خود به آنها داده کتمان می‌نماید، ما برای کافران عذاب خوار‌کننده آماده کرده‌ایم .»

آیه‌ی فوق با اشاره‌ی غیر مستقیم به اینکه تمام اموال مترفین و ثروتمندان از فضل الهی ناشی می شود، به این نکته تذکر می‌دهد که اگر انسان ثروت‌های مالی و غیر مالی خویش را از فضل الهی بداند، در بخشش آنها بخل به خرج نداده و در مقام انفاق، تظاهر به فقر و نداری نمی‌کند. لذا کسی فقط می‌تواند بخشش و دستگیری از مردم نیازمند را موجب کم شدن و یا تمام شدن اندوخته‌های خود بداند که هر آنچه از مال و ثروت حتی علم دارد، از وجود خویش دانسته و آنها را نعمتی بواسطه ظرفیت‌های وجودی خودش بداند که با کسب و تلاش به دست آورده است و به همین سبب با پوشاندن این نعمت و ثروت‌های خدادادی، از بزرگترین وظیفه‌ی خود در مقابل این همه فضل و کَرَم الهی، که همان تشکر از منبع فیض وجود و بخشش به نیازمندان است، خودداری می‌کنند.[68]

آیت الله جوادی آملی در بیانات خودشان انفاق را مایه‌ی فزونی مال دانسته و معتقد است بخشش و انفاق از آن چه خداوند از روی فضل به بندگانش عطا نموده، نه تنها موجب زوال و نابودی آن مال نمی‌گردد بلکه خداوند از فضلش چیزی را جایگزین آن می‌نماید.[69] زیرا در حقیقت مالی که در اختیار اغنیاء است، مال خداوند است و آنچه نزد خداست، بی‌منتها و تمام نشدنی می‌باشد، پس به هر که بخواهد، به هر میزان عطا خواهد نمود.

خداوند متعال در مواضع گوناگون به مسئله‌ی تأمین مالی مؤمنان اشاره نموده و به آنان این اطمینان را می‌دهد که از فضل و کرم بیکرانش آن‌ها را غنی می‌سازد.[70] لذا ترس از فقر و تنگدستی با وجود خدایی که همواره بندگانش را مشمول رحمت خویش قرار می‌دهد، هیچ جایگاهی ندارد. زیرا بیش از زرنگی و مدیریت و سرمایه و کسب و تجارت و تلاش خود انسان، فضل الهی در غنای مردم نقش دارد.[71]

3-2-آثار معنوی فضل الهی:

جلوه‌های معنوی فضل الهی در زندگی انسان، همچون جلوه‌های مادی آن در ابعاد گوناگونی قابل مشاهده و بررسی می‌باشند. برخی از مهمترین این جلوه‌ها و آثار در اموری چون توحید، رسالت، حکمت، تزکیه و بصیرت خلاصه می شوند.

این بخش به ارائه‌ی آثار معنوی فضل الهی اختصاص دارد:

3-2-1- توحید:

در تحلیل‌های قرآنی، دست‌یابی به توحید و باورهای توحیدی و مبرا بودن از عقائد شرک آمیز، جلوه‌ای از آثار فضل الهی به بشر می‌باشد که خداوند در بخش‌هایی از کتاب آسمانی، به آن پرداخته است.

حضرت یوسف(علیه السلام) با اقتدا به پدران و نیاکانش که نه یهودی بودند و نه نصرانی، بلکه یکتاپرست و موحد بودند، این موهبت‌های الهی را، فضل پروردگار بر خودش و مردم می داند.

خداوند متعال به این نکته در آیه قرآن اشاره نموده و می‌فرماید:

«وَ اٌ تَّبعتُ مله آبائی ابراهیم واسحاق و یعقوب ما کان لنا أن نشرک بالله من شیء ذلک من فضل الله علینا و علی الناش و لکن اکثر الناس لا یشکرون؛[72] و از آیین پدرانم ابراهیم خلیل و اسحاق و یعقوب پیروی می‌کنم و در آیین ما هرگز نباید چیزی را با خدا شریک گردانیم. این [توحید]، فضل و عطای  الهی بر ما و بر همه‌ی مردم است لیکن بیشتر مردم شکرگزار [این نعمت] نیستند.»

طبق مفاد این آیه خداوند راهی برای اهل بیت به سوی شرک نگذاشته است و آن‌ها را از آن منع نموده است. نفس این منع، به معنای فضل الهی است برآنان که البته از باب الجاء و جبر نمی‌باشد، بلکه از باب تأیید و تسدید می‌باشد. زیرا خداوند آنان را به نعمت نبوت اختصاص داده و خود نیک می‌داند این نعمت را در چه دودمانی قرار دهد، لذا بوسیله‌ی همین نعمت نبوت، آنان را مورد تأیید قرار داده و این مورد تأیید واقع شدن، همان فضل الهی است که در این آیه نیز بدان اشاره نموده است.

 از آنجا که مردم می‌توانند در سایه‌ی چنین نعمتی به آنان مراجعه کرده و به هدایت ایشان مهتدی گردند، خداوند این نعمت نبوت که در پرتو آن، توحید  و یکتاپرستی شکل گرفته و حاصل می‌دهد را، فضل بر مردمان نیز می داند.[73] لذا فضل خدای تعالی بر مردمان از آن جهت می‌باشد که کسی ایشان را از کفر و الحاد، رعایت و حمایت نمود و آنان را بر متابعت انبیاء و مسلمانی، توفیق داد.[74]

یوسف(علیه السلام) نیز آنان را از انواع شرک حتی به مقدار اندک و ناچیز بر حذر داشته و به خروج کامل از انواع شرک که همان فناء می‌باشد فرا خواند[75] که البته این فنا جز با رسالت محقق نمی‌شود، زیرا همه‌ی اینها شعبه‌ای از فضل خداست که هم موصوف به این صفات را شامل می‌گردد و هم برای کسانی است که نبوت در میان آنان مبعوث گشته است. ولیکن از آنجائیکه بیشتر این مردم، قدر چنین فضیلت و نعمتی را نمی‌دانند و به آنچه از حق نبوت واجب است، قیام نمی‌کنند، از آن اعراض نموده و آن را انکار می‌نمایند.[76] لذا پرهیز از شرک و گرایش به توحید، توفیق الهی می‌خواهد[77] که هر کس بدان دست یافت، شایسته‌ی دریافت فضل از منبع بیکران آن می‌گردد.

2-2-3- رسالت :

خداوند متعال در برخی آیات قرآن، رحمت نورانی خویش را فضل خود بر بندگان می شمارد.[78] زیرا  این نور الهی است که هدایت بشر به شکل خاص را در دست می‌گیرد و او را به سوی خدایی شدن سوق می‌دهد. اگر این هدایت خاص و نورانیت تقویت شود، در مراتب برتر به شکل رسالت برای شخص جلوه می‌کند و او را در سایه ی فضل خاص الهی به مقام رسالت و پیامبری می‌رساند و افزون براینکه خود را نجات می‌دهد، دیگران را نیز از خشم و عذاب الهی رهایی می‌بخشد و آنان را به سوی کمال هدایت می‌کند.

قرآن کریم دست‌یابی انسان به مقام شامخ رسالت را فضل الهی شمرده و می‌فرماید:

«بِئسما اشتروا به أنفسهم أن یکفروا بما انزل الله بغیاً أن ینزل الله من فضله علی من یشاء من عباده فباؤ بغضبٍ علی غضبٍ و للکافرین عذاب مهین؛[79] بد معامله‌ای با خود کردند که به نعمت [قرآن] که خداوند به آنان نازل کرد، کافر شدند از روی حسد و ستمگری که چرا خداوند فضل خود را مخصوص برخی از بندگان گردانید و بواسطه‌ی این حسد باز خشم دیگری از خدای برای خود گرفتند و برای کافران عذاب خوارکننده‌ای مهیا است.»

علمای یهودی معاصر با پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ، با اینکه می‌دانستند حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) همان پیغمبری است که در تورات مژده‌ی ظهور او داده شده بود و منتظر بعثت او بودند، لیکن بعد از اینکه رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به رسالت مبعوث شد، به او ایمان نیاورده و بلکه کفر ورزیدند و البته این کفرشان از روی حسد و بغی به برتری و فضیلتی بود که خداوند به هریک از بندگانش که مشیّتش تعلق بگیرد، عطا می‌فرماید و نیز اینکه چرا خداوند با نزول قرآن بر محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) او را به نبوت و رسالت فضیلت داده است.[80]

در حالیکه خود سزاوار چنین مقامی نبودند تا خداوند آن را به ایشان ارزانی بدارد و این فضیلت وحی و پیغمبری[81] به کسی عطا میشود که ظرفیت وجودی‌اش برای دریافت چنین مقامی مهیا و کامل باشد یعنی حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله و سلم).[82]

وجود ویژگی‌های خاصی در مقام رسالت و نبوت و یا حتی امامت، موجب شده که خداوند متعال این مقامات را فضیلت بشمارد.علامه طباطبائی در روشن‌گری مطلب فوق مسئله را این‌گونه بیان می‌فرماید که فضیلت مقام رسالت برای این است که هر خیر و برکتی که در بعضی از انسان‌های عادی به کندی رشد می کند ویا ریشه کن می‌گردد، در مقام رسالت به سرعت رشد می‌نماید[83] و به همین سبب خداوند متعال، نعمت رسالت ونبوت را فضیلتی برای رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) می‌داند.

اگرچه فضل واسعه‌ی الهی، عمومیت در میان همگان دارد[84]ولی گاهی نوعی فضلی که خداوند به بنده‌ای عطا می‌نماید با دیگر بنده‌اش متفاوت است. علاوه بر آن گاهی برخی بندگان مثل انبیاء و اولیاء الهی، سهم ویژه‌ای از فضل الهی پیدا می‌کنند که به شکل نبوت و رسالت  به آنان ارزانی می‌شود گاهی نیز پیامبری نسبت به سایر پیامبران از فضل خاص و عالی‌تری برخوردار می‌گردد، مانند رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) که خداوند در مورد ایشان فرمود:

«اِنّ فضله کان علیک کبیراً؛[85] قطعا فضل خداوند بر تو بزرگ است.»

حجت الاسلام قرائتی در تفسیر این آیه، قرآن، وحی، نبوت، خاتمیت و شفاعت، همگی را از تفضلات الهی نسبت به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) می‌داند که از مقام ربوبیت الهی سر چشمه گرفته‌اند.[86] وجود زمینه‌ی این فضل در دل پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که با آب عبادت و تهذیب نفس و جهاد، آبیاری گشته از یک سو و نیاز مبرم مردم به وجود رهبری فرزانه و رهگشا از سوی دیگر ایجاب کرد که فضل خداوند بر حضرتش، خاص وفوق العاده باشد.[87]

3-2-3- حکمت:

حکمت یک حالت روحانی و خصیصه‌ی درک وتشخیص است[88] که انسان را بر امر حق که باطلی در آن نیست، واقف کند.[89]

علامه طباطبائی حکمت را قضایای حقه‌ای می‌داند که مطابق با واقع باشد یعنی به نحوی مشتمل بر سعادت بشر باشد، مانند معارف الهی درباره مبداء و معاد و یا اگر مشتمل بر معارفی از حقایق عالم طبیعی است، معارفی باشد که باز با سعادت بشر سرو کار داشته باشد، مانند حقایق فطری که اساس تشریفات دینی را تشکیل می دهد.[90]

 قرآن کریم حکمت را یکی از دلائل ارسال الهی شمرده و آن را درکنار تزکیه و تعلیم کتاب، از مصادیق و آثار فضل الهی می‌خواند و می‌فرماید:

«هو الذی بعث فی الأمیین رسولٌ منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه… ذلک فضل اللله یؤتیه من یشاء؛[91] او کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده، رسولی از خودشان بر انگیخت تا آیاتش را برآنها بخواند وپاکیزه شان گرداند و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد … این فضل خداست که به هرکه بخواهد می‌بخشد وخداوند صاحب فضل عظیم است.»

حکمت هرگاه به انسان نسبت داده شود، معنای آن علم به موجودات و اعمال خیر مباشد، اگرچه مراد از حکمت در این آیه یا علم صحیح است یا علم نیکو ، اما آنچه سزاوار توجه می‌باشد، آن است که حکمت با تمامی معانی و مصادیقش بر چیزی غیر از علم و داشتن حقیقت اشیاء و عمل نمودن بر طبق آن که تجرد از علایق دنیوی و ما فیها باشد؛ قابل انطباق است و تعلیم حکمت بدین معنا از اهداف رسل الهی می باشد[92] و این نعمت بزرگ الهی یعنی بعثت تمام انبیاء عموماً و بعثت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خصوصاً،[93] که هدف از آن تعلیم حکمت به آدمیان بوده است، فضل خداست که به هرکسی شایسته بداند، عطا میکند.

از آیاتی که در قرآن کریم، تعلیم حکمت را از وظایف مهم پیامبران می‌دانند، این طور استنباط می‌شود که حکمت مخصوص پیامبران نیست، بلکه دیگران نیز می‌توانند در سایه‌ی تقوا از آن بهره مند شوند، همانطور که لقمان و دیگران، آن را بدست آورده بودند در حالیکه پیامبر نیز نبودند.[94]

با بررسی آیاتی که پیرامون حکمت‌های عطا شده به لقمان است، می‌توان مجموع آنها را در ده حکمت خلاصه نمود:  

1- توحید 2- معاد 3- نماز 4- امر به معروف 5- نهی از منکر 6- صبر و استقامت  7- تواضع  8- دوری از تکبر و خود خواهی  9- اعتدال در راه رفتن  10- اعتدال در صدا.[95]

اگر حکمت در آیه‌ی مورد بحث را بر این معانی ده گانه حمل بنمائیم، این نتیجه حاصل می‌شود که تعلیم امور دهگانه، علاوه بر آنچه به طور کلی در معنای اصطلاحی حکمت واقع می‌شود، از وظائف پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) در سایه بعثتش بوده است که طبق صریح آیه دست‌یابی به آنها، همه از فضل خدای تعالی بر بندگان است که البته به هر کس بخواهد، عطا می کند، همچنان که به لقمان و نیز به سلمان فارسی(رحمه الله علیهما) عطا نموده بود.[96]

از نظر علامه طباطبائی، خداوند با اشاره به فضل الهی در این آیه، هم «بعث به تنهائی» و هم «بعث با نسبتی که به اطراف دارد» را در نظر دارد. لذا معنای آیه آن می‌شود که فضل خدا به هر کس که او اراده کند، تعلق می‌گیرد و فعلاً اراده نموده است که آن را به محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) اختصاص دهد و امت را نیز انتخاب نموده تا با تعلیم پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) حکمت را بیاموزند و از آنجائیکه آیه دارای لحن «امتنان» است، این ارسال رسل که در سایه‌ی آن انسان‌ها به حکمت دست می‌یازند، فضلی از جانب خدای متعال بر بندگان می باشد.

4-2-3- تزکیه:

تزکیه در لغت به معنای رشد و نمو[97] می باشد و از آنجا که امکان رشد منوط به نبود آفات و موانع  و وجود شرایط است، در اصطلاح نیز تزکیه، پاکی نفس از اوصاف رذیله [موانع رشد] وآرایش آن به صفات جمیله [شرایط رشد] معنا شده است.[98] بر همین اساس تزکیه‌ای که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، مأمور شد تا مردم را بدان دعوت و آراسته گرداند، آن است که ایشان را به نحوی صالح، رشد دهد و اخلاق فاضله و اعمال صالحه را عادتشان گرداند تا در نتیجه‌ی آن به کمال انسانی خویش دست یابند.[99]

قرآن، تزکیه را مانند سایر فضائل انسانی لطف الهی می‌داند که حصول آن بدون اراده‌ی پروردگار ممکن نمی‌باشد[100]  و بر همین اساس می‌فرماید:

« … و لو لا فضل الله علیکم و رحمته ما زکی منکم من أحدٍ ابداً و لکن الله یزکی من یشاء؛[101] … و اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود، هیچ یک از شما هیچ‌گاه تزکیه نمی‌شدید و لیکن خداوند هر که را بخواهد تزکیه می کند.»

از بررسی آیات مربوط به تزکیه، بدست می‌آید که خداوند اسباب و زمینه‌های تزکیه را فراهم آورده و با اعطای موهبت عقل و ارسال رسولان، بشر را در مسیر دست‌یابی به این فضل عظیم الهی، هدایت و راهنمایی می کند[102] تا آنجا که مصداق کامل فضل و رحمت الهی را در بعثت تمام انبیاء عموماً و در بعثت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) خصو صاً می‌داند[103] و تزکیه‌ی نفوس بشر را بالاترین وظیفه‌ی پیامبران معرفی می‌کند.[104]

نکته‌ی در خور توجه آن است که نباید این توهم در انسان ایجاد شود که او به خودی خود می‌تواند ایمان بیاورد و یا تزکیه شود. بلکه این پاکی و آلایش روح و جسم که از آن به تزکیه تعبیر می‌شود، تماماً تفضلات الهی است که خداوند بر اساس علم بی‌منتهایش می‌داند چه کسی قابلیت دریافت آن را دارد، لذا اسباب هدایت را در او فراهم کرده و با توفیق و تأیید و القاء حب در قلب او و ارسال رسل ملائکه، اورا مشمول فضل خود قرار می‌دهد و در مسیر تزکیه و تهذیب نفس او یاری می‌نماید.[105] لذا می‌فرماید:

«والله یزکی من یشاء؛ هر که را بخواهد تزکیه می نماید.»

اما در مقابل کسانیکه بواسطه کبر و نخوت و عدالت که نقطه‌ی مقابل تزکیه می‌باشد، این قابلیت وظرفیت وجودی را ندارند، سزاوار هیچ‌گونه تفضلی نیستند و هر آنچه از جاه و جلال و طول عمر و … نصیبشان شده است، بلا می‌باشد نه نعمت.[106]

آیت الله جوادی آملی در این رابطه می‌فرماید:

«اگر فضل خدا نبود و خداوند انسان را به حال خود رها می‌کرد، آنان نمی‌توانستند از از فطرت خود بهره بگیرند و جلوی غضب و شهوت را گرفته، نفس خود را تعدیل و رام کنند. زیرا انسان‌ها موجودات ظریف و قاصری هستند و آن  هنر را ندارند که با سرمایه‌ی فطرت از چنگ غضب و شهوت، برهند. ولی فضل خدا مایه‌ی شکوفایی فطرت شده که در نتیجه بر غضب و جهل خود مسلط می‌گردد.»[107]

نهایتاً اینکه این آثار فضل خداست که با قرار دادن  رسول باطنی و رسول ظاهری در مسیرهدایت بشر، او را  در پاکسازی روح و جسم یاری می‌نماید تا بتواند ظرفیت وجودی‌اش را برای بهره‌مندی از افاضاتِ بیشتر الهی، بالا ببرد.

5-2-3-بصیرت:

در طول راهی که انسان به سوی پیروزی و کمال می‌رود، همیشه پرتگاه‌ها و بیراهه‌هایی وجود دارد که اگر انسان آن‌ها را به خوبی نبیند و نشناسد وپرهیز نکند، چنان سقوط می‌کند که اثری از او باقی نمی‌ماند. در این راه مهمترین مسئله شناخت حق از باطل، نیک از بد، دوست از دشمن، مفید از مضر و نهایتاً شناخت عوامل سعادت و بدبختی انسان است. اگر انسان این حقایق را بخوبی بشناسد، رسیدن به مقصد برای او آسان می گردد، در کلام الهی به بهترین شکل بیان شده است، آنجا که خداوند متعال می‌فرماید:

«یا ایها الذین ءامنوا إن تتقوا الله یجعل لکم فرقاناً و یکفر عنکم سیئاتکم و یغفر لکم والله ذو فضل العظیم؛[108] ای کسانیکه ایمان آوردید، اگر تقوای الهی پیشه کنید، خداوند برای شما وسیله تشخیص حق از باطل را قرار می دهد و گناهان شما می‌پوشاند و شما را می‌آمرزد و خداوند صاحب فضل عظیم است.»

مفسران اعطای «فرقان » را یکی از آثار فضل الهی می‌دانند که در نتیجه تقوا و پرهیزکاری برای انسان حاصل می شود.[109]

«فرقان» مصدر باب «فرق» است[110] و برای مبالغه بکار می‌رود و در اصطلاح به معنای آن چیزی است که با آن بین دو چیز دیگر فرق گذاشته می‌شود.[111] «فرقان» در آیه‌ی مورد نظر به قرینه‌ی تفریعش بر تقوا به معنای چیزی است که با آن میان حق و باطل فرق گذاشته می‌شود. این تفرق اگر در اعتقادات واقع شود، به معنای جدا کردن ایمان و هدایت است از کفر وضلالت و اگر در عمل واقع شود، به معنای جدا کردن اطاعت و هر عمل مورد خشنودی خدا از معصیت و هر عملی که موجب غضب او گردد، می‌باشد. «فرقان» در رأی و نظر نیز به معنای جدا کردن فکر صحیح  از باطل است[112] که همه‌ی اینها در اثر پرهیزکاری در انسان حاصل می شود.

در بخش دیگری از آیات قرآن کریم[113] نیز یکی از تفضلات الهی بر انسان را قراردادن نوری پیش روی او معرفی می‌کند که از آن تعبیر به «امام» شده است.[114] بدون شک چنین نوری موجب افزایش قدرت تشخیص و بصیرت انسان شده و او را هدایت به راه مستقیم می‌نماید و از قرار گرفتن در بیراهه‌ها، محافظت می‌کند.

آیت الله مکارم شیرازی نیز از این نور به نور ایمان تعبیر نموده‌اند که در قیامت پیش روی مؤمن قرار می‌گیرد و ظلمات محشر را می‌شکا فد و او را به سوی سعادت ابدی پیش می‌برد و سر انجام به رحمت مضاعف الهی که در آیه از آن به «فضل» تعبیر شده، نائل می‌گرداند.[115]

نتیجه تحقیق:   

فضل الهی، دریافت آثار مثبت دنیوی و اخروی خاصی از جانب خداوند است که در دو بُعد مادی و معنوی می‌تواند نصیب انسان گردد. دریافت تفضلات الهی بستگی به ظرفیت وجودی هر انسانی دارد. هر چه تلاش انسان در جهت تقویت نیروی ایمان و تقوا و پرورش روحیه‌ی اطاعت‌پذیری بیشتر باشد، ظرفیت وجودی او برای دریافت فضل الهی گسترش یافته و از این موهبت‌های مادی و معنوی در زندگی دنیوی و اخرویش برخوردار می‌گردد.

خداوند با در نظر گرفتن ظرفیت وجودی هر یک از بندگان و با توجه به مصلحتی که برای آن‌ها تعیین نموده است، هر یک از آن‌ها را از بخشی از مصادیق فضل خود بهره‌مند می‌گرداند. لذا ما نمی‌توانیم و نباید مصداق خاصی از فضل الهی را از آن منبع بیکران، در خواست نمائیم. بلکه آنچه به عنوان وظیفه و به منظور هدایت از ما خواسته شده است، فقط درخواست فضل از مالک بی‌همتای هستی می‌باشد.

داشتن روحیه‌ی شکرگزاری و اعتراف به اینکه هر چه از نعمت‌ها و ثروت‌های علمی و غیر علمی داریم، از لطف و کَرَم ذات مقدس باری تعالی می‌باشد، بیش از پیش ما را لایق دریافت فضایل بیشتر از سوی خداوند می‌نماید.

 راضی بودن به رضای پروردگار  و اعتقاد به اینکه بعضی از  انسان‌ها چون پیامبران، قابلیت  بیشتری برای دریافت فضل‌های مخصوص خداوند دارند، شرط اساسی بندگی و دریافت فیض اعظم الهی از جانب حضرت حق می‌باشد.

فهرست منابع:

*قرآن کریم

* سید رضی ، نهج البلاغه، مترجم ، محمد دشتی، قم : دارالعلم ، 1392

 الف) کتب فارسی:

1. ابوالفتح رازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، مصحح: محمد مهدی ناصح، محمد جعفر یاحقی، مشهد : آستان قدس رضوی، 1408ق، ج15

2. أفرام بُستانی، فؤاد، فرهنگ ابجدی الفبائی عربی فارسی، مترجم: رضا مهیار، تهران: انتشارات اسلامی، 1357

3. امین، نصرت بیگم، تفسیر مخزن العرفان فی علوم القرآن، بی جا، بی تا، ج 13

4. ثقفی تهرانی، محمد، روان جاوید در تفسیر قرآن مجید، تهران: برهان، 1398 ق، ج 5 و 1

5. جوادی آملی، عبد الله، تسنیم تفسیر قرآن کریم، محقق: سعید بند علی و عباس رحیمیان، قم: أسرا، 1389، ج19 و16و2

6. ـــــــــــــــــــ ، مبادی اخلاق در قرآن، قم: أسرا، 1377 ، ج1

7. حسینی دشتی، سید مصطفی، معارف و معاریف، قم: اسماعیلیان، 1369 ، ج 4

8. خرمشاهی، بهاءالدین، دانشنامه قرآن وقرآن پژوهی، تهران: دوستان، 1377

9. خسروانی، علیرضا، تفسیر خسروی، تهران: کتاب فروشی اسلامیه، 1390، ج2و1

10. شاه عبد العظیمی، حسین، تفسیر اثنی عشری، تهران: میقات، 1363،  ج10 و1

11. صادقی تهرانی، محمد، ترجمان فرقان تفسیر مختصر قرآن کریم، قم: شکرانه،  ، 1388، ج 2و1

12. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، مترجم : حسین نوری همدانی، تهران: فراهانی،  بی تا،  ج 10 و7

13. طیب، عبدالحسین، أطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران: اسلام، 1369، ج 13 و4

14. عاملی، ابراهیم، تفسیر عاملی، تهران: کتابفرشی صدوق، 1360، ج2

15. قرائتی، محسن، تفسیر نور، تهران: مرکز فرهنگی درس هایی از قرآن، 1388، ج 14و5و6و3و2

16. قریب، محمد، فرهنگ لغات قرآن، تهران: بنیاد، 1366، ج 2

17. قرشی بنابی، علی اکبر، قاموس القرآن، تهران: دارالکتابالاسلامیه، 1371، ج 5

18. ــــــــــــ ، تفسیر احسن الحدیث، تهران: بنیادبعثت، 1375، ج2

19. کاشانی، فتح الله بن شکر الله، منهج الصادقین فی الإلزام المخالفین، تهران: کتابفروشی اسلامیه، بی‌تا، ج 9

20. مغنیه، محمد جواد، تفسیر کاشف، مترجم: موسی دانش، قم: بوستان کتاب، 1378، ج 7

21. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیرنمونه، تهران: دارالکتب الاسلامیه،1371، ج 3و5و12و15و24و25

22. نراقی، احمد، معراج السعاده، قم : بی جا، 1371، ج 1

23. واعظ، محمود بن محمد حسن، تفسیر دقائق التأویل و حقائق التنزیل، محقق: جهانبخش جویا، تهران: میراث مکتوب، 1381، ج7

24. همدانی، محمد حسین، انوار درخشان در تفسیر قرآن، تهران: لطفی، 1404ق، ج 12

ب) کتب عربی:

25. آمدی تمیمی، عبدالواحد بن محمد، غررالحکم و دررالکلم، قم: دفتر تبلیغات، 1366، ج1

26. بحرانی، هاشم بن سلیمان، البرهان فی تفسیر القرآن، قم: البعث، 1415 ق، ج2

27. ترمذی، ابوعیسی، سنن ترمذی بیروت، دار الفکر، 1958 م ، ج5

28. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات فی غریب القرآن، دمشق: دارالعلم، 1412 ق، ج 3و 1

29. زمخشری، محمود بن عمر، تفسیر الکشاف عن حقائق غرامض التنزیل، بیروت: دارالکتب العربیه، 1407 ق، ج1

30. سلطان علی شاه ، محمد بن حیدر، تفسیر بیان السعاده فی مقامات العباده، مترجم: حشمت الله ریاضی و محمد رضا خانی، تهران: سر الاسرار، 1372، ج 7و 2

31. سیده المرسی، ابی الحسن علی بن اسماعیل، المحکم و المحیط الاعظم ، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1421ق، ج 2

32. صدوق، شیخ محمد، عیون اخبار الرضا، مصحح : حسین اعلمی، بیروت: موسسه ی الاعلمی، 1404 ق، ج2

33. طباطبائی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، مترجم: سید محمد باقر موسوی همدانی، قم : جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ،1374، ج 19و16و11و9و4و2

34. فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس المحیط، بیروت: الرساله، 1426 ق، ج3

35. فیّومی، احمد، مصباح المنیر  فی غریب الشرح الکبیر للرافعی،  قم: داره الهجره 1414 ق، ج 2

36. قمی مشهدی، محمد، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب ،محقق: حسین درگاهی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد، 1368، ج3

37.مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، تهران: بی تا، ج 22 و14

38. مصطفوی، حسن،  التحقیق فی کلمات القرآن، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب،1360 ،ج 9

ج)نرم افزار:

39. جامع التفاسیر

40. جامع الاحادیث


 * طلبه سطح 3 رشته تفسیر وعلوم قرآنی، حوزه علمیه قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، تهران، 1397

irajfaza@gmail.com                                             

09194116993

[2]  حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج9،تهران: بنگاه نشر کتاب ،1360، ص 105

[3]  فؤاد افرام بُستانی، فرهنگ ابجدی الفبائی عربی فارسی، مترجم: رضا مهیار، تهران: انتشارات اسلامی، 1375،ص107

[4]  محمد بن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج3، بیروت: الرساله،1426ق، ص591

[5]  حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات فی غریب القرآن، ج1، دمشق: دارالعلم، 1412ق، ص381

[6]  محمد قریب، فرهنگ لغات قرآن، ج2، تهران: بنیاد، 1366، ص246

[7]  انفال (8)،29

[8]  ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، تفسیر مجمع البیان، مترجم: حسین نوری همدانی، ج10، تهران: فراهانی،  بیتا، ص201

[9]  ر.ک: حسین بن محمد راغب اصفهانی، همان، مترجم: غلامرضا خسروی، ج3، تهران: مرتضوی، 1374، ص7

[10]  ر.ک: سید مصطفی حسینی دشتی، معارف ومعاریف، ج4، قم: اسماعیلیان، 1369،ص1722

[11]  ر.ک: علی اکبرقرشی بنابی، قاموس قرآن، ج5، تهران: دارالکتب الاسلامیه،1371،ص182و بهاءالدین خرمشاهی، دانشنامه‌ی قرآن و قرآن پژوهی، تهران: دوستان،1377، ص1589

[12]  ر.ک: نساء (4)،70و69

[13]  ر.ک: نور (24)، 38و37 و نساء (4)، 175 و173

[14]  روم (30) ، 45

[15]  ر.ک: سید محمد حسین طباطبائی، تفسیر المیزان، مترجم: سید محمد باقر موسوی همدانی، ج16، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،1374، ص297

[16]  ر.ک: حسین شاه عبد العظیمی، تفسیر اثنی عشری، ج 10، تهران: میقات، 1363، ص310

[17]  ر.ک: شوری(42)، 26

[18]  ر.ک: توبه (9)، 29 و 28

[19]  عبد الواحد بن محمدالامری تمیمی، غررالحکم ودررالکلم، ج 1، قم: انتشارات دفتر تبلیغات،1366،ص37

[20]  انفال (8)، 29

[21] ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، همان، ص201

[22] ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم قرآن کریم، محقق: سعید بندعلی وعباس رحیمیان، ج 19، قم: مرکز نشر أسرا، 1389، ص461

[23]  ر.ک: ابوجعفر علی بن بابویه قمی، عیون اخبار الرضا، مصحح: حسین الاعلمی، 1404 ق، ص16

[24]  ر.ک: سید رضی، نهج البلاغه، مترجم: محمد دشتی، قم: دارالعلم،1392، خطبه 190و189

[25]  نساء (4)، 32

[26] ر.ک: ابی الحسنی علی بن اسماعیل بن سیده المرسی، المحکم المحیط الاعظم، ج2، بیروت: دار الکتب العلمیه،1421 ق، ص325

[27]  ر.ک: احمد بن محمد فیومی، مصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی،ج 2، قم: موسسه‌ی داره الهجره، 1414ق، ص 194

[28]  ر.ک: عبد الحسین طیب، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 4، تهران: اسلام، 1369، ص69

[29]  ر.ک: سید محمد حسین طباطبائی، همان، ج4، ص536

[30]  ابو عیسی ترمذی، سنن ترمذی، ج 5، بیروت: دار الکفر، 1958 م، ص565

[31]  ر. ک: حسین بن محمد راغب اصفهانی، همان، ص 529

[32]  نساء ( 4)،70 و69

[33]  ر. ک: عبدالله جوادی آملی، همان، ج19،ص 430

[34]  ر.ک: سید محمد حسین طباطبائی ،همان، ج4،ص 652

[35]  ر.ک : سید رضی ، همان، خطبه ی109

[36]  ر.ک : همان ، خطبه ی 183

[37]  ر.ک: ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه،ج 24 ، تهران: دارالکتب الاسلامیه،1371،ص 105

[38] جمعه (62 )، 4 و2

[39] ر.ک: سید محمد حسین طباطبائی، همان ج 19 ،ص448 و فتح الله بن شکر الله کاشانی، منهج الصادقین فی الزام المخالفین، ج9، تهران: کتابفروشی اسلامیه، بی تا، ص 271

[40]  ر .ک: محمد جواد مغنیه، تفسیر کاشف، مترجم : موسی دانش، ج 7، قم: بوستان کتاب، 1378، ص533

[41]  نمل (27)، 15

[42]  «هذا من فضل ربّی؛ این از بخشش پروردگار من است.»، نمل (27)، 40

[43]  ر. ک: نصرت بیگم امین ، تفسیر مخزن العرفان فی علوم القرآن ،ج 13 ، بی جا ، بی تا، ص 293

[44]  مائده(5) ، 54

[45]  ر. ک: محسن قرائتی ، تفسیر نور ،ج 2، تهران: مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن ،1388، ص 317

[46]  ر.ک: فضل بن حسن طبرسی ، همان ، ج7 ،ص 80

[47]  ر.ک: هاشم بن سلیمان بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن ،ج2 ،قم: البعثت، 1415 ق، ص 314

[48]  ر.ک: آل عمران (3)، 171-169وبقره (2)،154و …

[49]  ر. ک: محمود بن عمر زمخشری، تفسیر الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج 1، بیروت: دارالکتب العربی، 1407 ق، ص 646

[50]  ر.ک: محسن قرائتی، همان، ج 2، ص 317

[51]  نمل (27)، 15

[52]  ر.ک: محمد باقر مجلسی ، بحار الانوار، ج14، تهران: بی‌تا، ص423

[53]  ر.ک: محسن قرائتی، همان، ج 6 ، ص 423

[54]   نمل (27)، 40

[55]  ر.ک: ناصر مکارم شیرازی، همان،ج 15،ص 47 و محسن قرائتی، همان، ج 6، ص 422

[56]  ر.ک: حسین بن علی ابوالفتح رازی، روض الجنان فی تفسیر القرآن ، ج 15، مشهد: آستان قدس رضوی، 1408 ق، ص 47

[57]  ر.ک: محمد حسین همدانی، انواردرخشان در تفسیر قرآن، ج 12، تهران: لطفی، 1404 ق، ص 135

[58]  ر.ک: عبد الله جوادی آملی ، همان، ص 337

[59]  ر.ک: همان، ص 351

[60]  مائده(5)، 16

[61]  آل عمران(3)، 174

[62]  ر.ک: علی اکبر قرشی بنابی، تفسیر احسن الحدیث، ج 2، تهران: بنیاد بعثت، 1375، ص234

[63]  ر.ک: محمد ثقفی تهرانی، روان جاوید در تفسیر قرآن مجید، ج1، تهران: برهان، 1398 ق، ص 536 و سید محمد حسین طباطبائی، همان، ج 4، ص 350

[64]  ر.ک: محمد بن قمی مشهدی، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، محقق: حسین درگاهی ، ج3، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد، 1368 ، ص 266

[65]  ر.ک: ناصر مکارم شیرازی، همان، ج3، ص 177

[66]  ر.ک: ملک (67)، 15 و سبأ (34)، 11-10 و کهف (18)، 98-95

[67] نساء(4)، 37

[68] ر.ک: محمد صادقی تهرانی، ترجمان فرقان تفسیر مختصر قرآن کریم ، ج 1،قم: شکرانه، 1388، ص 386 و ابراهیم عاملی، تفسیر عاملی، ج 2، تهران: کتاب فروشی صدوق، 1360، ص 402 و علیرضا خسروانی، تفسیر خسروی، ج2، تهران: کتابفروشی اسلامیه، 1390، ص 203

[69]  ر.ک: عبدالله جوادی آملی، همان، ج2،ص 305

[70]  ر.ک: توبه(9)، 29و28

[71]  ر.ک: محسن قرائتی، همان، ج3، ص 403

[72]  یوسف (12)، 38

[73]  ر.ک: محمد حسین طباطبائی، همان، ج 11، ص 236

[74]  ر.ک: محمود بن محمد حسنی واعظ، دقائق التأویل وحقائق التنزیل، محقق: جهان بخش جویا، ج7، تهران: میراث مکتوب،1381، ص 288و287

[75]  ر.ک: محمد بن حیدر سلطان علی شاه، تفسیر بیان السعاده فی مقامات العباده، مترجم :حشمت الله ریاضی و محمد رضا خانی، ج 7، تهران: سر الاسرار، 1372 ، ص 508 و 507

[76]  ر.ک: همان، ص 510

[77]  ر.ک: محسن قرائتی، همان ،ج14، ص 206

[78]   بقره(2)، 105 و آل عمران (3)، 74 و حدید (57)، 29و28

[79]  بقره (2)، 90

[80]  ر.ک: علیرضا خسروانی، همان ، ج 1 ، ص 138

[81]  ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، همان، ج1، ص 206

[82]  ر.ک: حسین شاه عبدالعظیمی، همان، ج1، ص 199 و محمد بن حیدر سلطان علی شاه، همان، ج2، ص139

[83]  ر.ک: محمد حسین طباطبائی، همان، ج1، ص 336

[84]  «یا من فضله عمیم؛ ای کسی که فضلش همگان را در بر می گیرد.»، ر.ک: عباس قمی، مفاتیح الجنان، مترجم: آیت الله شیرازی، بی جا: جلوه، بی‌تا، دعای جوشن کبیر

[85]  اسراء (17)، 87

[86]  ر.ک: محسن قرائتی، همان، ج5 ص 114

[87]  ر.ک: ناصر مکارم شیرازی، همان، ج 12، ص 272

[88]  ر.ک: علی اکبر قرشی بنابی، قاموس قرآن، ج2، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1371، ص 163

[89]  ر.ک: حسین بن محمد راغب اصفهانی، همان، ج2، ص 249

[90]  ر.ک: سید محمد حسین طباطبائی، همان، ج2، ص 395

[91]  جمعه (62)، 4و2

[92]  ر.ک: نصرت بیگم امین، همان، ج 13، ص 297-291

[93]  ر.ک: ناصر مکارم شیرازی، همان، ج5، ص179

[94]  ر.ک: لقمان (31)، 12

[95]  ر.ک: لقمان(31)، آیات: 19و18و17و16و13

[96]  ر.ک: محمد باقر مجلسی، همان، ج22، ص 330

[97]  ر.ک: حسین راغب اصفهانی، همان، ص 213

[98]  ر.ک: احمد نراقی، معراج السعاده، ج1، قم: بیجا، 1371، ص 65

[99]  ر.ک: محمد حسین طباطبائی، همان ، ج 19، ص 447

[100]  نساء (4)، 49

[101]  جمعه (62)، 4و2

[102]  ر.ک: نصرت بیگم امین، همان، ص 297-291

[103]  ر.ک: همان، ص 297

[104]   ر.ک: همان، ص 293

[105]  ر.ک: عبد الحسین طیب،همان، ج 13،تهران: اسلام،1369، ص 50

[106]  آل عمران(3)، 77

[107]  عبد الله جوادی آملی، مبادی اخلاق در قرآن، ج1، قم: اسراء، 1377، ص 317

[108]  انفال(8)، 90

[109]  ر.ک: محمد صادق تهرانی، همان، ج2 ، ص281

[110]  حسین راغب اصفهانی، همان، ص 633

[111]  ر.ک: علی اکبرقرشی بنابی، همان، ج 5، ص 168

[112]  ر. ک: محمد حسین طباطبائی، همان ، ج9، ص 70

[113]  حدید(57)، 29و28

[114]  ر.ک: محمد ثقفی تهرانی، همان،ج 5، ص154

[115]  ر.ک: ناصر مکارم شیرازی، همان، ج25، ص 395

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کد امنیتی − 4 = 2