
مهمترین عوامل تقرب به خدا در قرآن
«بسمه تعالی»
مهمترین عوامل تقرب به خدا در قرآن
چکیده *نرگس شیری
قرب الهی بر این مدار است که انسان با کامل شدن، به کمال مطلق نزدیکتر میگردد. انسان در اثر فعل ارادی، اختیاری و آگاهانهای که دارد با اعمال و کردار نیکو و دوری از هر زشتی و پلیدی میتواند به معارفی دست پیدا کند که موجبات قرب الهی را فراهم آورد. این موضوع درمنابع دینی بهویژه آیات مبارکهی قرآن کریم مطرح گردیده است. در این مقاله کوشش شده است عوامل تقرب به خداوند در دو ساحت مادی و معنوی معرفی شوند. عوامل مادی مؤثر در قرب الهی مانند: ادب، نماز، شهادت در راه خدا و … و عوامل معنوی مانند: عبودیت، ایمان، توجه به قیامت و … است.
واژگان کلیدی: تقرب، قرب الهی، قرآن.
* طلبه سطح3 رشته تفسیر، حوزه علمیه حضرت قائم (عج)، تهران، 1397Nargesshiri1370@gmail.com ،
مقدمه
«قرب» نزدیکی یک شیء به شیء دیگر است. این نزدیکی گاه از جهت مکانی و گاه از بعد زمانی است. در ادراک عرفی قرب استعمال دیگری هم دارد که به معنای ارزش و منزلت و مکانت است. در قرب الهی طبعاً دو معنی نخست به کار نمیرود. قرب الهی نوعی منزلت یافتن در پیشگاه الهی است. اما چنین منزلتی مستلزم فراهم آوردن زمینههای عملی از سوی بنده است.
در این مقاله تلاش میشود تا مهمترین عواملی که در تقرب الهی مؤثراند، در نگاه قرآن بیان شود. آیاتی پیرامون این موضوع در قرآن اختصاص یافته و به ابعاد مختلفی از جمله آثار تقرب، مراتب تقرب، عوامل تقرب و موانع تقرب اشاره داشته است که در این تحقیق به بررسی عوامل تقرب پرداخته میشود. تعدد آیات ناظر بر این عوامل، نشان از اهمیت توجه به عوامل تقرب از نگاه قرآن دارد. بنابراین، بر هر بندهای لازم است که از این موضوع غفلت نورزد و اهتمام بر آن داشته باشد و سبک زندگی خویش را برای نزدیک شدن به سمت معبود جهت دهد و عوامل آن را بشناسد و نسبت به این موضوع معرفت پیدا کند. پس از شناخت و آگاهی، اموری را که موجب تقرب به خدا خواهد شد در حیات پیاده کند.
دادههای اولیهی این اثر بر اساس گردآوری اطلاعات کتابخانهای و ماهیت تحقیق نقلی و وحیانی است که با بهرهمند از آیات کریمه و تبیین مطالب صورت گرفته است. فرهنگ قرآن، یکی از کتابهای بسیار ارزشمندی است که در ابتدای تحقیق مورد استفاده قرار گرفت. این کتاب زیر نظر آقای هاشمی رفسنجانی و جمعی از پژوهشگران در 33 جلد نوشته شده است و موضوعات قرآنی بر اساس حروف الفبا به همراه ریز موضوعات و آدرس آیات مرتبط جمعآوری شده است. محقق پس از مفهومشناسی عوامل قرب الهی را در دو بعد مادی و معنوی بررسی خواهد کرد.
1ـ مفهومشناسی واژگان کلیدی:
در ابتدای هر پژوهش، واژگان کلیدی معناشناسی میشوند، چرا که مخاطب دچار ابهام نشود تا محتوای متن را دریابد و بهرهی لازم را ببرد. حال محقق به بررسی مفهوم واژهی «قرب» از نظر لغوی و اصطلاحی میپردازد:
1ـ1ـ مفهوم لغوی «قرب»:
مراجعه به لغتنامههای مختلف نشان میدهد که دیدگاههای متفاوتی در زمینهی مفهوم «قرب» وجود دارد. نظر علامه دهخدا در مورد مفهوم قرب، معنای «نزدیکشدن» است.[1]
علامه مصطفوی در اینباره مینویسد:«قرب در مقابل بعد، اعم از مادی و معنوی بر انواع قرب مکانی، مکان اخروی، زمانی، روحانی، نسب و صفات استعمال میشود».[2]
قرب و بعد، یعنی نزدیکی و دوری، نقطه مقابل هم هستند.[3]
با استفاده از لغتنامهها در تعریف واژهی «قرب» میتوان به آیة ذیل استناد کرد:
«وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِفَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ [4]؛ چون بندگان من دربارهی من از تو بپرسند، بگو که من نزدیکم و به ندای کسی که مرا بخواند پاسخ میدهم. سپس به ندای من پاسخ دهند و به من ایمان آورند تا راه راست یابند».
تفاسیری ذیل آیة مذکور وارد شده است که در اینجا به تفسیر اثناعشری پرداخته میشود:
«و چون پرسند تو را ای پیغمبر بندگان من از صفت من یا از معامله من با ایشان در وقت دعا، پس بگو به ایشان به درستی که من نزدیک هستم به علم واجابت. این مطلب ثابت شده است که حق تعالی از جسمیت و عوارضهای آن مانند مکان فرمان منزه است، بنابراین دوری و نزدیکی نسبت به ذات الهی شایسته نخواهد بود پس آیه شریفه تمثیل است به کمال علم سبحانی به افعال و اقوال بندگان و اطلاع بر احوال آنان به منزلة کسی که مکان او نزدیک باشد به ایشان اجابت میکنم. دعوت داعی را وقتی که بخواند مرا و حاجت او را روا کنم اگر حکمت و مصلحت باشد، یا سؤال او مخالف شرع نباشد. این فرمایش تقریر و تثبیت است برای قرب و وعده دادن دعا کننده را به اجابت پس باید که بندگان طلب اجابت کنند مرا؛ یعنی چون ایشان را به ایمان و طاعت دعوت کنند، اجابت نمایند، چنانچه من اجابت دعای آنها نمایم و مطالب ایشان را برآرم. و باید به من ایمان آورند، یعنی برایمان ثابت و راسخ باشد»[5].
2ـ1ـ مفهومشناسی اصطلاحی«قرب»:
با توجه به معانی لغوی که بحث شد مراد از قرب در آیات همان نزدیک شدن به خداوند است. البته قابل ذکر است قرب که ضد بعد است، در معنای مطلق خود مفهوم فیزیکی و محسوس دارد، درحالیکه همین معنا در رابطه با خداوند نمیتواند داشته باشد.
این مفهوم در رابطه با نزدیک شدن به خداوند چگونه میتواند باشد؟ اینگونه به نظر میرسد که زمانی بنده میتواند به خدا نزدیک شود که اوامر الهی را اطاعت کند و از نواهی اجتناب نماید، و نزدیکی به خدا غیر از نزدیکی به اشیاء است.
2ـ عوامل مادی قرب الهی:
هر عملی میتواند زمینهساز و عاملی برای تحریکانگیزهای باشد. بنابراین برای رسیدن به قرب الهی عواملی است که باید فراهم شود پژوهشگر در این بخش عواملداری قرب الهی میپردازد:
1ـ2ـ ادب:
یکی از عوامل مادی قرب الهی که در آیات قرآن بدآن اشاره شده، ادب است. بیتردید، ادب امری پسندیده است و مؤمنین به آن دعوت شدهاند، چرا که ادب از خصلتهای پسندیدهای است که اسلام بر آن تأکید زیادی کرده است و توجه به این دستورالهی علاوه بر اینکه در به آرامش رسیدن روح انسان تأثیرگذار است. انسان را به قرب الهی نیز میرساند.
بنابراین، یکی از لوازم نزدیکشدن به معبود، این است که عبد این فضیلت اخلاقی را در زندگی خویش جاری سازد. در قرآن کریم، در همین مورد آیاتی وارد شده که یکی از آنها به قرار زیر است:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ وَإِذَا قِيلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ[6]؛ ای اهل ایمان هرگاه به شما گفته شد در مجالس جا باز کنید پس باز کنید تا خداوند برای شما جا باز کند و هرگاه گفته شد برخیزید، برخیزید که خداوند کسانی را که از شما ایمان آوردهاند بالا میبرد و آنانی را که دانشمند هستند درجات (بیشتری) بالا میبرد و خداوند به آنچه که میکنید آگاه است.»
در تبیین ادعای مذکور، احمدی بابایی، نویسنده برگزیده تفسیر نمونه، اعتقاد دارد که کسی که ایمان دارد و خداوند به او علم داده است مسلماً اهل ادب است و آنکه چنین کند، به درجات عظیمی نائل خواهد شد.[7]
طبق سفارشات قرآن ارزشها و اعتبارات اسلامی را رعایت کنید. این آیه در بیان آداب معاشرت و چگونگی ورود و نشست و برخاست اشخاص در مجالس است. زمانیکه کسی وارد مجلس میشود، جا باز کنید تا امکان حضور دیگران باشد و فایدهی مجلس عمومیت یابد و همه حاضران احساس احترام کنند. از آیه استفاده میشود که جامعه مسلمانان از اهل ایمان و دیگر از عالم و دانشمند تشکیل میشود هر دو مورد احترام هستند ولی افراد عالم از نظر مزیت علمی بر سایر مردم فضیلت دارند و باید مزیت و فضیلت آنان رعایت شود. بدیهی است هرگز عالم و جاهل و فاضل و مفضول یکسان نخواهند بود. و این کار پیامدی دارد که گشایش خداوند بر کسانی است که جای گشایند و بدین وسیله نزدیک شوند و به پاداش اجابت امر او نائل آیند»[8].
2ـ2ـ هجرت و جهاد:
از دیگر عوامل مادی قرب الهی هجرت و جهاد است. ایمان پایه و بنای تمام عملکردهای دینی است؛ چنانکه جهاد و هجرت نیز بر آن مترتب است؛ بهطوری که وجود هجرت و جهاد بدون داشتن ایمان بیمعناست. نه تنها در این دو مورد، بلکه شامل همه موارد معنوی میشود. آیا روزه و خمس و زکات بدون اعتقاد و ایمان امکانپذیر است؟ هجرت چه در بعد جغرافیایی و چه در بعد معنوی، مقدمه جهاد است؛ شخص پس از طی این مرحله، موفق با مبارزه میشود. اگر جهاد اصغر است، طی مسافت تا صحنه نبرد و اگر جهاد اکبر است، دورخیز از ناپاکیها و مبارزه جانانه با هوی و هوس. و در زمان وقوع چنین حالتی که زمینهی قرب و نزدیکی عبد به معبودش مهیّا میگردد.
در این باب آیاتی وارد شده است که به یکی از آنها اشاره خواهد شد:
«الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ[9] کسانیکه ایمان آوردند و هجرت کردند و در راه خدا به وسیلة اموال و جانهایشان جهاد کردند، نزد خداوند بالاترین درجه را دارند و آنها رستگارانند».
در تفسیر آیة مذکور چنین آمده است که:
بالاترین مرتبه و بیشترین کرامت از کسی است که در او این صفات و ویژگیها (آب دادن و عمارت) احضار و جمع نشده است.[10]
آنچه که موجب والایی مقام و کرامت میشود، آب دادن به حجاج و عمارت مسجدالحرام نیست بلکه هجرت و جهاد در راه خدا به وسیلهی اموال و جانها است. و همین عاملی برای نزدیک شدن عبد به معبود خواهدشد.
بعضی از اهل حرم در جاهلیت زمرهی حجاج را نبیذ زبیب با عسل و سویق میدادند و در زمان آن حضرت رسالت پناه صلّی الله علیه و آله آن منصب سقایت به عباس تعلق داشت و متصدی عمارة مسجدالحرام شیبة بن طلحه بود روزی این هر دو با مرتضی علی به مقام مفاخرت درآمده عباس به سقایت و شبیه به عمارت مباهات مینمودند و علی به اسلام و جهاد مفتخر میبود حق سبحانه و تعالی به تصدیق علی آیت فرستاد[11].
3ـ2ـ نماز:
نماز تقویتکننده روح بندگی است. حتی اگر انسان در نماز حضورقلب نداشته باشد، همینکه برای اطاعت فرمان الهی آنگونه که او میخواهد نه آنگونه که خود میخواهد عبادت او را انجام میدهد و بندگی خود را نشان میدهد. میتوان حمد و ثنای الهی را به زبان مادری و غیر از نماز هم انجام داد ولی اینگونه عبادات گرچه پاداش داشته و عامل نزدیکی به خداست ولی از روح بندگی و اطاعت و تسلیم در برابر خداوند، آنگونه که او میخواهد خالی است.
در باب نماز آیات فراوانی وارد شده است که به یکی از آنها اشاره خواهدشد:
«الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ[12]؛ کسانی که نماز میگزارند و از آنچه روزیشان دادهایم انفاق میکند».
بانو امین در مخزن العرفان تفسیر آیهی مذکور را چنین بیان میدارد:
«دو صفت دیگر از اوصاف مؤمنین که در اینجا تذکر میدهد این است که نماز را به پای میدارند و از آنچه به آنها روزی دادهایم انفاق میکنند اگرچه آنچه را که خدا نصیب انسان کرده اعم است و شامل میگردد هرچه را که خدای متعال به انسان عطا نموده از مال و علم و ریاست و شهرت که انفاق آنها این است که در راه خدا به مستحقین بذل و بخشش کند، لکن ظاهراً در اینجا به قرینه صلاة شاید مقصود زکوة باشد که پس از ایمان دو رکن اعمال که یکی صلاة و دیگری زکات است»[13].
از نظر علامه مغنیه نماز و زکات از افعال جسم است و این دو نتیجه حقیقت ایمان به خدا و ترس از او، توکل بر او و … پس کسی که نماز و زکات را ترک کند حقیقتاً از مؤمنین نیست[14].
در مواهب عِلّیه درباره آیهی مذکور آمده است:
«این مؤمنان کامل الایمان آنان هستند که از روی اخلاص به پا میدارند نماز را به شرایط و آداب آن و از آنچه روزی دادهایم ایشان را انفاق میکنند. آن گروه که اعمال قلب را از توکل ویقین به اعمال و جوارح که صلاة و زکات است جمع کردهاند، ایشان هستند مؤمنان حقّاً به ایمان درست و راست»[15].
4ـ2ـ قرآن:
از دیگر عوامل مادی برای نزدیکشدن به پروردگار، قرآن است. قرآن خدا را به انسان نزدیکتر از رگ گردنش بیان میکند و رابطه آدمی با خدا را بینیاز از واسطه میداند و آدمی رابه تسلیم دربرابر امر خدا فرمان میدهد. یکی از توصیفاتی که برای قرآن در خود قرآن بیان شده و در واقع هدف اصلی از نزول آن هم هست، هدایتکننده بودن قرآن است. مسلماً قرآن برای هدایت همهی جهانیان نازل شده، اما تا مرحلهای از تقوا در وجود انسان نباشد (مرحلهی تسلیم در مقابل حق و پذیرش آنچه هماهنگ با عقل و فطرت است) محال است انسان از هدایت کتابهای آسمانی و دعوت انبیاء بهره بگیرد. به تعبیر دیگر، افراد فاقد ایمان دوگروهند: گروهی هستند که در جستجوی حقاند و این مقدار از تقوا در دل آنها وجود دارد که هر جا حق را ببینند پذیرا میشوند. گروه دیگری افراد لجوج و متعصب و هواپرستی هستند که نه تنها در جستجوی حق نیستند بلکه هر جا آن را بیابند برای خاموش کردنش تلاش میکنند. مسلماً قرآن و هر کتاب آسمانی دیگر تنها به حال گروه اول مفید بوده و هست و گروه دوم از هدایت آن بهرهای نخواهد گرفت.
زمین شورهزار هرگز سنبل بر نیارد، اگرچه هزاران مرتبه باران بر آن ببارد، بلکه باید زمین آماده باشد تا از قطرات زندهکننده باران بهره گیرد سرزمین وجودی انسانی نیز تا از لجاجت و عناد و تعصب پاک نشود، بذر هدایت را نمیپذیرد، و خداوند میفرماید: «قرآن هادی و راهنمای متقیان است»[16]، از این روست که عامل و وسیلهای برای نزدیک شدن بنده به مولایش میگردد. آیاتی در این باب وارد شده است که به یکی از آنها در ذیل اشاره میگردد:
«إِنَّ هَذَا كَانَ لَكُمْ جَزَاءً وَكَانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُورًا[17]؛ این اندرزی است پس هرکه خواهد، راهی به سوی پروردگار خویش برگزیند».
بدرستیکه این آیات پند و موعظهای است که به وسیلهی آن متذکر شوند به امر آخرت و از آنجا که عنان اختیار در قبضهی اختیار انسان است و مجبور نیست پس باید از طریق کسب خیرات و اجتناب از محرمات و رضای خدای متعال، قرب به پروردگار خود را فراگیرد[18].
این آیات موعظه و اندرزی است برای کسی که بخواهد راهی و طریقی به سوی پروردگار خود پیدا نموده و در آن درک نماید. آری تعلیمات قرآنی و طریق دین محمدی(ص) نزدیکترین راه به سوی حق تعالی و تحصیل رضای و نزدیکی به خدای متعال[19].
پس هرکس راه خیر و نیکی را برگزیند، درحقیقت راه پروردگارش را در پیش گرفته است و با عبادت و بندگی، به خدای سبحان تقرب میجوید.
5ـ2ـ شهادت در راه خدا:
شهادت به معنای کشته شدن در راه خدا، از آموزههای دین اسلام است. قرآن کریم بارها از این آموزه یاد کرده است. به تعبیر قرآن نباید کشتهشدگان در راه خدا را مرده نامید و این پنداری غلط است، بلکه شهیدان زندهاند و نزد خدایتان روزی میخورند. نظر به بزرگداشت قرآن کریم از شهیدان و اهمیت آموزه شهادت در برپایی دین اسلام و دفاع از آن، شهادت از دیرباز نزد مسلمانان جایگاه ویژهای داشته است. درواقع شهید در راه قرب به خدا کشته میشود. شهادت اوج تعالی انسان و رسیدن به مقام قرب الهی است؛ شهید خون خود را در راه رضای پروردگار و عزتمندی جامعهی اسلامی نثار میکند و خداوند نیز مقام و جایگاه والایی برای آنان درنظر گرفته است.
در این باب به آیهی مبارکهی ذیل میتوان اشاره کرد:
«وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ[20]؛ کسانیکه در راه خدا کشته شدهاند مرده مپندار، بلکه زندهاند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند».
این آیه جوابی است به سخن منافقان که شهدا را نمیشود مرده دانست، خطاب در «لَا تَحْسَبَنَّ» به رسول خدا صلّی الله علیه و آله است که منافقان لیاقت آن خطاب را ندارند. یعنی آنها که در راه خدا کشته شدند ضرر و زیانی ندیدند که منافقان بگویند: «لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا» بلکه آنها به مقامی بس ارجمند رسیدند، آنها زنده هستند، و در جوار خدا که در رضای او کشته شدهاند روزی داده میشوند. این آیات به حیات برزخی دلالت صریح دارند[21].
در تفسیر روان جاوید ذیل آیهی مربوط چنین آمده است:
«موت عبارت از فنا نیست بلکه انتقال از نشئهای است به نشئهای اعلی از این نشئه و کندن لباس فنا و پوشیدن لباس بقا است.نهایت آنکه اگر شخص در راه خدا کشته شود چه به شمشیر اعداء دین و چه در مبارزه با هوای نفس و شیطان رجیم در بساط قرب الهی جایگزین خواهد بود چون جهاد بر دو قسم است جهاد اصغر که جنگ با کفار به اذن پیغمبر و امام است و جهاد اکبر که جنگ با نفس اماره و قواء شهویه و غضبیه است به اذن خداوند و کمک عقل و شرع چنانچه از پیغمبر روایت شده است و اگر در راه شیطان و هوا و هوس کشته شود درعذاب ابدی مقام دارد. مگر دستی به ولای مولا رسانده باشد و فضل او شامل حالش شود و در آخر کار به بساط قرب راه یابد، و البته کسی که به مقام قرب رسید، متنعم به نعیم جنان است و هرچه بخواهد از ارزاق و غیر آن به اراده برای او حاضر است و تخصیص مجاهدین به حیات به اعتبار تقیید به قرب و نعیم است و به اعتبار بقاء نام و ذکر جمیل آنها در صفحات تاریخ دنیا است»[22].
علامه مصطفوی نیز در تفسیر روشن اینگونه بیان کرده است:
«منافقین اظهار کردند اگر افرادی که در جنگ مردند نزد ما بودند، نمیمردند. اینها گذشته از اینکه جریان موت و حیات را با موازین مادی حساب میکنند، حقیقت موت و حیات را هم فقط موضوع مادی تصور کرده، و از جهت روحی انسان غافلند. در صورتیکه انسانیت انسان و قوام و حقیقت او را روح لطیف و روحانی او است، نه با جسم و بدن مادّی او. و بدن چون لباسی است برای روح که پیوسته در تحول و تبدل و کم و زیاد بوده، و مانند سایر اسباب و آلات زندگی است. و با شناخت بدن و قوای آن جهت حیوانی و جسمانی انسان شناخته شده است، نه حقیقت انسانیت. پس باید توجه داشت که این حیات و موتی که در خارج محسوس است، مربوط به بدن و قوای جسمانی است، و اما روح و قوای روحی با حواس جسمانی قابل درک نبوده، و محتاج است به حسّ ششم که حسّ روحی است. بین افرادی که بایست خالص و در راه خدا و برای خدا حرکت کرده و شهید میشوند، درحقیقت از زندگی مادی و از بدن و قوای بدنی خود گذشته و در جهت روحی و در انجام وظائف الهی سیر کرده، و روح خودشان را مورد توجه قرار میدهند و در این صورت روح آنان قویّت و فعلیت گرفته و زنده خواهدبود»[23].
علامه مصطفوی در ادامهی تفسیر آیهی مذکور میگوید:
«چون این افراد در راه خدا سیر کرده، و به سوی خدا حرکت نموده، و برای خدا از زندگی جسمانی خود گذشتهاند، قهراً به پیشگاه خداوند متعال وارد شده و مهمان او گشته، و از نعمتهای روحانی او متنعم بوده،و در سایه لطف و رحمت او زندگی خواهند داشت. رزق خواه در جهان مادی باشد و خواه در جهان روحی از آثار و لوازم تکوین است»[24].
6ـ2ـ جلب رضایت خداوند:
یکی دیگر از عواملی که موجب نزدیک شدن و قرب الهی میگردد، جلب رضایت خداوند است. زمانی که معبود برای عبد، محبوب باشد، کار او نیز محبوب است و چون عبد تمام کارزار جهان را فعل خدا میداند به هر اتفاقی در جهان، له و علیه خودش راضی است. و از سوی دیگر نیز، محب برای جلب رضایت محبوب اهتمام میورزد تا بدین نحو به او نزدیکتر شود و به قرب الهی برسد.
باید به قرآن که زبان خداوند است، مراجعه نمود و از زبان او کشف کرد. در اینجا به یکی از آیاتی که مربوط به این باب است اشاره خواهد شد:
«أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللَّهِ كَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ[25]؛آیا آن کس که به راه خشنودی خدا میرود، همانند کسی است که موجب خشم او میشود و مکان او جهنم، آن سرانجام بد است؟»
در تفاسیر بعضی از مفسرین چنین آمده است:
آنکه در پی خشنودی خداوند است باید اهل امانت باشد و خیانت نکند و همچون کسی نباشد که به سبب معصیات باعث خشم پروردگار گردد[26].
مسلم است هرآنچه که آدمی در این دنیا انجام دهد، در یوم الآخرة بهطور عادلانه در مقابل آنچه که انجام داده است، پاداش خواهدگرفت. طبعاً پاداشها بنا بر اعمالی که انجام دادهاند، متفاوت خواهد بود. کسانی پاداش نیک و کسانی پاداش بد خواهند گرفت. حال این سؤال مطرح میشود آیا کسیکه از خشنودی خداوند پیروی کرده و دارای ایمان و عمل صالح است با کسی که به خشمی از خدا برگشته یعنی با کارهای خود، خدا را به غضب آورده، یکسان هستند؟ بدون شک این دو گروه یکسان نیستند. گروه اول در بهشت خواهند بود و گروه دوم در جهنم جای خواهند گرفت و چه بد جایگاهی است.[27]
بلاغی در اینباره چنین میگوید:
«آیا پس کسیکه خشنودی خدا را پیروی کرده (و به جهاد اقدام کرده) مانند کسی است که (از درگاه خدا) بازگشته به خشمی از خدا (که ترک جهاد کرده)؟ (نه چنین است) و جایگاه او جهنم است و چه بد سرانجامی است»[28].
3ـ عوامل معنوی قرب الهی:
دربخش قبل به عوامل مادی که باعث نزدیکشدن و قرب الهی میشود، بررسی گردید. در این بخش نیز پژوهگر به عوامل معنوی که باعث قرب الهی و نزدیک شدن به پروردگار میشود، میپردازد:
1ـ3ـ امید:
یکی از عوامل معنوی که موجبات قرب الهی را فراهم میآورد، امید است. ظن، محرک انسان است. وقتی کسی به آخرت ظن داشته باشد و مثلا هفتاد یا هشتاد درصد احتمال بدهد آخرتی وجود دارد، در همان اندازه به لقا و دیدار خداوند در قیامت امیدوار است و این باور او برای داشتن رفتاری مناسب و شایسته و بازداشتن از گفتن سخنان ناپسند و بیهوده و دستاندازی به مال مردم و انجام هر معصیتی وا میدارد. هنگامیکه انسان باور داشت حساب و کتابی در کار است، مواظب رفتار خود خواهد بود. پس ظن به آخرت ملازم و همراه با امید به آخرت و لقای الهی است و از این روی، در برخی از آیات قرآن رجا و امید به لقای الهی ملاک ایمان، نداشتن رجا و امید به لقای الهی ملاک کفر معرفی شده است. خداوند از کفار و کسانی که امیدی به لقای الهی نداشتند چنین نقل میکند:
«وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ[29]؛ و چون آیات روشن ما بر آنان خوانده شود، آنان که به دیدار ما امید ندارند میگویند: قرآن دیگری جز این بیاور، یا آن را عوض کن».
از طرفی نیز، خداوند از کسانی که امید به رحمت الهی دارند، چنین نقل میکند:
«أُولَئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَيَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحْذُورًا[30]؛ آنهایی که کافران به خدایی میخوانند، درصدد آنند که خود به درگاه پروردگارشان وسیلهای بیابند و مقربترین شوند، و به رحمت او امید میبندند و از عذاب او میترسند، زیرا عذاب پروردگار ترسناک است».
در مجمع آمده، آنانی که آنها را خدا میخوانند، کوشش میکنند که از راه عبادت و اطاعت، به درگاهش قرب و منزلت پیدا کند. تا معلوم شود که قرب و منزلت کدامیک، پیش خداوند بیشتر است. با این همه، آنها برای خود طلب مغفرت کرده، در برابر طاعت، امید رحمت و در برابر سرکشی بیم عذاب دارند و مثل همهی بندگان دیگر خدا، طریق بندگی میپویند. عذاب پروردگارت دشوار است و همه باید از آن بپرهیزند[31].
علامه طباطبایی در المیزان ذیل آیهی مذکور میفرماید:
«عبارت «إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحْذُورًا» با جملهی « َيَرْجُوا رَحْمَتَهُ رَبِّه» مجموعاً خوف از عذاب و رجاء رحمت را میرساند. و اگر عذاب را مقید به آخرت کرد، ولی رحمت را مقید به آن نکرد، بدین جهت است که رحمت آخرت ایبسا دنیا را هم فرا میگیرد»[32].
پیامبرانی که مردم را به حق دعوت میکنند، خودشان نیز (در حرکت معنوی)به سوی پروردگارشان، به سراغ وسیله میروند، آنهم وسیلهای که بیشتر و سریعتر آنان را به خدا نزدیک کند. یا هر پیامبری مقربتر است، بیشتر سراغ خداوند میرود. دو کفّهی بیم و امید در انسان باید یکسان باشد، وگرنه یا مأیوس میشود، یا مغرور. بیم و امید، نشان وابستگی و ضعف است، پس کسیکه خود در پی وسیله میرود، چگونه او را وسیله قرار میدهد؟ در این آیه برای اثبات ناتوانی آنها در برابر خدا و اینکه خود آنها محتاج خدا هستند، میفرماید: بگو: کسانیرا که به جای خدا میپنداشتید، بخوانید، آنها توانایی آن را ندارند که از شما آسیبی را دفع کنند و یا آن را تغییر بدهند. این افراد که شما آنها را به خدایی گرفتهاید، خودشان برای تقرب به خدا وسیله میجویند و آن وسیله عبادت و اطاعت خداست و در تلاشند تا ببینند که کدام یک به خدا نزدیکترند و به رحمت خدا امید دارند و از عذاب او میترسند زیرا عذاب الهی ترسناک است. عذاب از شئون ربوبیت خداوند است ولی امید به رحمت بیش از خوف از عذاب آمده است و رحمت الهی بر غضبش سبقت دارد[33].
2ـ3ـ ایمان:
از دیگر عوامل معنوی که در قرب الهی تأثیر بسزایی دارد، ایمان است. تکامل انسانی و دستیابی به کرامت اکتسابی و کمال نهایی در گرو اعمال اختیاری است. اعمالی در این خصوص کارساز است که متکی به ایمان به خدا، معاد و نبوت باشد و همراه با تقوا انجام گیرد. کارهایی که با تقوا همراه نباشد در پیشگاه خداوند پذیرفتنی نیست.
«انَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ[34]؛همانا خداوند از انسانهای باتقوا (اعمال)را میپذیرد».
عوامل کلی قرب به خدا، ایمان و عمل صالح است و عملی که همراه با تقوا نباشد، صلاحیت تقدیم به پیشگاه خداوند را ندارد و عمل صالح نامیده نمیشود.
تقوا در اعمال یعنی عمل فقط برای خدا باشد وبرای خداشدن هر عملی به نیت آن وابسته است. همانا ارزش اعمال به نیتهای آن وابسته است. یگانه عملی که ذاتاً میتواند به عبادت باشد نیت است و سایر اعمال در پرتو نیت عبادت میشوند. به همین دلیل است که هدف آفرینش همهی موجودات مختار، عبادت معرفی شده است.
«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ[35]؛ و جن و انس را جز برای عبادت نیافریدیم».
در برابر عوامل کلی قرب، عوامل کلی سقوط و دوری از خدا عبارتند از دنیاطلبی، پیروی از شیطان و سرسپردگی نسبت به تمایلات نفسانی. قرب الهی که مطلوب و کمال نهایی انسان است خود درجاتی دارد و حتی کوچکترین عمل اختیاری انسان در صورتی که واجد شرایط لازم باشد تا حدی انسان را به خدا نزدیک میکند.[36]
یکی از آیاتی که مربوط به باب ایمان است و آن را عاملی برای قرب الهی معرفی مینماید، آیه ذیل است:
«أَكَانَ لِلنَّاسِ عَجَبًا أَنْ أَوْحَيْنَا إِلَى رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ وَبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ قَالَ الْكَافِرُونَ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ مُبِينٌ[37]؛ آیا مردم در شگفتند از اینکه به مردی از خودشان وحی کردیم که مردم را بترسان و مؤمنان را بشارت ده که در نزد پروردگارشان پایگاهی رفیع دارند؟ کافران گفتند که این مرد آشکارا جادوگری است».
برخی مفسرین معتقدند که خداوند بشارت را مخصوص مؤمنین نمود، چون انذار عام است وشامل مؤمنین و غیرمؤمنین میشود، و تقدیم انذار بر تبشیر برای آن است که انذار پرهیز است از فعل ناشایسته، و تبشیر ترغیب است بر فعل شایسته، و تخلیه چون مقدم باشد، بنابراین انذار مقدم شد. ولی بشارت به نعمتهای آخرت فقط مخصوص مؤمنین است، ممکن است انذار نیز مخصوص کفّار باشد، زیرا که انذار مؤمنین جز از جهت غفلت و کفر پنهانی آنها نمیشود[38].
هریک از انسانها بر اساس میزان و کیفیت اعمال خویش در پیشگاه خداوند درجه یا درجاتی و هر فرد وگروهی در درجه و مرتبهای قرار دارد و در پیشگاه خداوند دارای درجاتی هستند چنانکه سقوط و دوری از خداوند نیز دارای درکاتی است و کوچکترین عمل به میزان خود انسان را سقوط میدهد و بر این اساس توقف در صورتی متصور است که فرد هیچ تکلیفی نداشته باشد وانسان مادامی که در تلاش اختیاری است و بسته به آنکه تکلیف خویش چنانکه خداوند میخواهد عمل کند یا نکند تکامل یا سقوط خواهد داشت.
«وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ[39]؛ و برای یگانه چیزی است که به سوی خدا صعود میکند و کار نیک و شایسته ایمان را رفعت میبخشد».
سخن و اعتقاد پاک به سوی خدا بالا میرود و عمل شایسته آن را رفعت میبخشد. بر این اساس هرقدر ایمان فرد کاملتر باشد و مراتب پایینتر از آن، آمیزهای از شرک و نفاق خفی و در مراتب مادون قرب، شرک و نفاق جلی نامیده میشود. شرک و نفاق برخاسته از نیتی است که صاحب عمل داشته باشد.[40]
3ـ3ـ توجه به قیامت:
به قیامت، معاد گفته میشود، از آن جهت که «محل بازگشت است؛ بازگشتن به جاییکه قبلاً آنجا بود. معاد را نزد اهل کلام حشر گویند و آن دو قسم است:
جسمانی و روحانی، مراد از معاد در کلمات متکلمان و فلاسفه بازگشت انسان است بعد از مرگ و حیات بعد از مرگ است و تصویر آن چنین است که انسان بعد از مرگ مجدداً زنده شده و در روزی که آن روز معاد گویند به حساب اعمال وی رسیدگی و نیکوکاران پاداش نیکوکاری خود را گرفته و منعم شوند به نعم جاودانی و بدکاران به کیفر اعمال زشت خود برسند و مهذب شوند به عذاب جاودانی. یکی از مسائل مهم که از دیر زمان معتقد به زندگی بعد از مرگ بوده و یکی از اساسیترین مسائل مذهبی به حساب میآورند.
امیرالمؤمنین علی علیهالسّلام میفرماید: همانا آخرت پیش روی شماست، و مسلماً قیامت از پشت سرتان، شما را میراند. سبکبار شوید تا ملحق شوید، که رفتگان شما را باز داشتهاند، تا آخرین شما به آنها محلق گردند.[41]
در قرآن کریم به فراوانی از قیامت یاد شده است، این یادآوری گاه با برهان و گاه با آوردن مثالها بوده و سعی بر آن بوده تا فهم آن را به ذهنها نزدیک سازد. در اینجا به یکی از آیات مربوطه پرداخته میشود:
«ذلِکَ الْيَوْمُ الْحَقُّ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلي رَبِّهِ مَآباً[42]؛ آن روز، روزی است آمدنی. پس هرکه خواهد به سوی پروردگارش بازگردد».
درتفسیر نمونه ذیل آیهی شریفه چنین آمده است:
«اشاره به این روز بزرگ که هم روز قیام انسانها و هم فرشتگان، و هم یومالفصل و روز کیفر طاغین و پاداش متقین است کرده، میفرماید: «آن روز حق است». حق به معنی چیزی است که ثابت است، واقعیت دارد و تحقق مییابد، و این معنی درباره قیامت کاملاً صادق است، بهعلاوه روزی است که حق هرکس به او داده میشود، حقوق مظلومان گرفته خواهدشد، و حقایق و اسرار درون به ظهور میپیوندد، بنابراین روزی است به تمام معنی حق. و چون توجه به این واقعیت میتواند مؤثرترین انگیزه انسان برای حرکت به سوی پروردگار، و اطاعت فرمان او گردد، بلافاصله میافزاید: پس هرکس بخواهد راهی به سوی پروردگارش میگزیند، و به سوی او باز میگردد. یعنی تمام اسباب این حرکت الهی فراهم است، راه و چاه ارائه شده، انبیاء به قدر کافی ابلاغ فرمان حق کردهاند، عقل انسانی نیز که پیامبری از درون او است، سرنوشت طاغیان و پرهیزگاران نیز به خوبی تبیین شده، و دادگاه و دادخواه و دادرس نیز تعیین گردیده، تنها چیزی که باقیمانده تصمیم قاطع انسان است که با استفاده از امتیازی که خدا به او داده است راه را برگزیند و پیش رود»[43].
برخی بر این باورند که آن روز، روزیست محققالوقوع؛ یعنی البته واقع خواهدشد و هیچ شکی در وجود و حصول آن نیست. پس هرکس راه برگشتی به سوی پروردگارش و مالک خودش پیش گیرد، عمل صالحی به جای آورد که او را به پروردگارش رجوع دهد. بازگشتنی به ایمان و طاعت؛ یعنی هرکس خواهد که عمل صالح کند که موجب تقرب او شود و به ثواب او سبحانه پس او متمکن خواهد شد بر آن به جهت از احد علل و ایضاح سبل و ابلاغ رسل. علل بدست آمده و راهها روشن گشته و پیمبران تبلیغ رسالت خود را نمودهاند و بهانهای برای هیچکس باقینمانده است[44].
4ـ3ـ عبرتآموزی از آیات خدا:
عبرتآموزی از آیات خدا، از عوامل دیگری است که در قرب الهی تأثیر دارد. واژه «عبرت»، عربی و در فارسی به معنای پندر و اندرز آمده است[45]. اگر به معنای عام عبرت توجه کنیم، در مییابیم که تمام آیات الهی پندر و اندرز و عبرت است. قرآن، افزون بر مسائل احکام، عقاید و اخلاق، به مسائلی پرداخته که در آن یا به صورت کنایه یا به صراحت، عبرت و پند نهفته است.
یکی از اهداف نقل تاریخ و داستان گذشتگان در قرآن، عبرت و پند برای مسلمانان است. در بسیاری از آیات الهی، داستانهای پیامبران بزرگ الهی بیان شده است. در این داستانها، هرگز هدف قرآن داستانسرایی محض نیست؛ بلکه هدف ارائه رهنمود از رهگذر این داستانهای سازنده است. بر همین اساس است که در هیچیک از داستانهای پیامبران، از مسائل بیفایده یا کمفایدهای که نقشی در هدایت ندارد، سخن به میان نیامده است. برای مثال از تاریخ ولادت،تاریخ وفات، عدد اولاد و همسر انبیاء و … سخنی به میان نیاورده است.
در اینجا به آیاتی که به مسائل عبرت اشاره نمودهاند، پرداخته میگردد:
«وَهَذَا صِرَاطُ رَبِّكَ مُسْتَقِيمًا قَدْ فَصَّلْنَا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ.لَهُمْ دَارُ السَّلَامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَهُوَ وَلِيُّهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ[46]؛ این است راه راست پروردگارت. آیات را برای مردمی که پند میگیرند به تفصیل بیان کردهایم. برای آنها در نزد پرودگاشان خانه آرامش است و به پاداش کارهایی که میکنند، خدا دوستدار آنهاست».
علامه طبرسی میفرماید، این روش پروردگار توست، و داب و خوی اوست که بعضی را موفق میکند و بعضی را به خودشان وا میگذارد. راهی عادلانه و گسترده، که هیچگونه کژی در آن وجود ندارد. خانه خدا که همان بهشت باشد، از آن کسانی است که متذکر شوند و حقشناس باشد و میتوان گفت: بهشت، خانه سلامت از هر آفت و بلایی است[47].
تفسیر گنابادی در رابطه با آیهی مذکور براین قرار است:
«سینه بعضی را برای اسلام باز قرار دادیم و بعضی را تنگ. سنت ربّ تو است. و درهیچیک از این دو اراده هدایت یا ضلالت انحرافی از میزان دو استعداد حاصل نشده است چون هر دو اراده به مقدار استعداد و استحقاق دوطایفه است. یا اینکه مقصود این است که آنچه که تو برآن هستی از ولایت که آن روح نبوت و رسالت توست راه راست پروردگار تو است که در آن نه افراط است و نه تفریط. آیات تدوینی را تفصیل دادیم که در بیان آیات تکوینی است که در سینه مردم بر حسب استعدادهای مختلفشان وارد میشود. قومی که نام خدا را برخوانند، اشاره به این است که تنها یادآرنده به زبان به آیات آگاه نشود، بلکه گویا به زبان و رجوعکننده به قلب متنبّه آن آیات میشود؛ زیرا انسان مادام که به باطنش برنگردد و با چشم بصیرت به حالاتی که بر او وارد میشود نظر نکند فرقی بین ضیق صدر و شرح صدر(تنگی سینه و گشادی سینه یا تنگ نظری و بلندنظری)نمیگذارد، یا بین مطلق آیات علوی و سلفی فرق نمیگذارد. و هرکس به نفسش رجوع کند بین واردات فرق میگذارد»[48].
در روایات نیز، تأکید فراوانی به عبرتآموزی شده است:
امام علی علیه السّلام میفرماید:
«الإعتبار یقود إلی الرشاد[49]؛ عبرتآموزی آدمی را به رشد و صلاح میکشاند».
همچنین روایتی از امام صادق علیهالسّلام در این موضوع وارد شده است:
«کان أکثر عبادة أبوذر التفکر و الإعتبار[50]؛ اکثر عبادت ابوذر را اندیشه و عبرتآموزی تشکیل میداد».
درنتیجه قرآن سیر در جهان و اندیشه در تاریخ گذشتگان و پیامبران و جنگهای پیامبران و … را برای آیندگان عبرت و پند میداند و جزو عبادت میشمارد.
5ـ3ـ عبودیت:
عبودیت از دیگر عوامل مؤثر در قرب الهی است. رعایت اخلاق واقعی و قرب به خدا مراتب مختلفی دارد اسلام همه مراتب را درنظر دارد و هردسته را به سوی مرتبهای که شایستگی آن را دارند سوق میدهد، دستهای را با ذکر ثواب و گروهی را بهوسیله تهدید به عقاب و مجازات و جماعتی را با ذکر رضوانالله و عبودیتالله به طرف کمال میکشاند و آنان را تهذیب و تزکیه مینماید.
آیاتی در این موضوع وارد شده است که به یکی از آنها اشاره خواهدشد:
«وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ[51]؛ و بر قوم ثمود برادرشان صالح را فرستادیم. گفت: ای قوم من، خدای یکتا را بپرستید. شما را جز او خدایی نیست. اوست که شما را از زمین پدید آورده است و خواست که آبادانش دارید. پس آمرزش خواهید و به درگاهش توبه کنید. هرآینه پروردگار من نزدیک است و دعاها را اجابت میکند».
شریف لاهیجی در تفسیر خود ذیل آیهی مذکور چنین بیان داشته است:
بر قبیله ثمود برادرش صالح را فرستادیم. صالح گفت: ای قوم من، خدا را که هیچ معبودی غیر از او نیست عبادت کنید که شما را از زمین آفرید؛ زیرا آدم که اصل شما است، خدای سبحان طینت او را از خاک آفرید و به شما در زمین عمر و زندگانی بخشید. پس از خدای تعالی طلب غفران و آمرزش کنید. بنابراین بر انابت خود ثابت باشید. به درستی که پروردگار من به امیدواران بر رحمت خود نزدیک است و دعای داعیان را اجابت کننده است[52].
علامه طباطبایی در المیزان ذیل آیهی مذکور اینگونه پرداخته است:
خداوند قریب است، یعنی از همه اسباب ظاهری به انسان نزدیکتر است و نیازی به شفاعت بتها و واسطهشدن آنها ندارد. و همچنین غیب است؛ یعنی اجابت کننده و پاسخگوی همهی حوائج شماست و حال که خدای تعالی به شما نزدیک است و پاسخگوی شما است و هیچ معبودی جز او نیست قهراً واجب است که از او طلب آمرزش کرده و به سوی او باز گردید[53].
آنچه انسان باید به آن رسد، نقطه اوج عبودیت است، عبودیت به معنای کمال خشوع انسان است و تمام اخلاص هم همین است که هیچ تصمیمی که بیرون از مشیت ولایت حق باشد، از انسان صادر نشود. تنها حجاب انسان نیز همین انانیت است. اگر انسان هرکجا که اراده دارد آن را به ولایت الهی سپرده و ولایت الهی و نورحق بر او جاری گردد، این وجود نورانی میشود. این همان مقام قرب و نورانیت است. مقامی که تمام قوای انسان تحت ولایت حق است و ولایت حق بر آنها جاری میشود. درجاییکه سجدهی تام واقع میشود و انسان با تمام ظرفیت سجده میکند،بدیهی است. مالک آن به تبیین نیاز دارد و راهنما میخواهد. بهویژه که دستگاه پیچیده ابلیس بر سرراه انسان نیز قرار دارد. از این روی، انسان احتیاج به حفاظت و ولایت دارد و سپر ایمنی و محیط امن میخواهد[54].
عبودیت و عبادت، راه تقرب به خدای سبحان است از این جهت، سرلوحه برنامه همه انبیاء و عصاره دعوت آنها قرار گرفته است.
نتیجهگیری تحقیق:
معیارها و مؤلفههای تقرب انسان به خداوند از نظر قرآن کریم عبارت است از: ایمان، ادب، جلب رضایت خداوند، توجه به قیامت، دعا و … .
وجود این معیارها در افراد بسیار متفاوت است. درجه نزدیکی هرکس به خدای متعال بستگی به درجات ایمان و تقوای او دارد. به طور کلی عوامل قرب انسان به خداوند از نظر علمی به قرب فرایض و نوافل تقسیم شده است. کسی به حق تعالی نزدیکتر است که مراتب قرب فرائض و نوافل را پیموده و اقتدار ولایی در او به ظهور رسیده باشد. پس انجام هرعملی که فینفسه صلاحیت تقرب به خدا را داشته باشد و عامل، آن عمل را برای خدا انجام دهد؛ یعنی هم حسن فعلی لحاظ گردد و هم حسن فاعلی، زمینه تقرب و نزدیکی به خدا را فراهم میکند و اگر عبدی به خدا نزدیک شد میتواند از قرب او بهره گیرد.
فهرست منابع:
*قرآن کریم
*نهجالبلاغه
الف) کتب فارسی:
- ابوالفتوح رازی، حسین، روضالجنان و روحالجنان فی تفسیر القرآن، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1408، ج20
- امین، سیدهنصرت، مخزنالعرفان در تفسیر قرآن، تهران: نهضت زنان مسلمان، 1361، ج5
- بابایی، علیاحمد، برگزیده تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الإسلامیه، 1382،ج5
- بلاغی، سیدعبدالحجت، حجة التفاسیر و بلاغ الاکسیر، قم: انتشارات حکمت،1386، ج1
- ثتفی تهران، محمد، تفسیر روان جاوید، تهران: انتشارات برهان، 1398ق،ج1
- جرحانی ابوالمحاسن، حسین، جلاءالاذهان و جلاءالأحزان، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1377،ج10
- جعفری، یعقوب، کوثر، بیجا، بیتا، ج2
- حسینی شاه عبدالعظیمی، حسین، تفسیر اثناعشری، تهران: انتشارات میقات، 1363، ج5
- حسینی همدانی، سیدمحمدحسین، انوار درخشان، تهران، کتابفروشی لطفی، 1404ق، ج16
- دهخدا، علیاکبر، لغتنامه دهخدا، تهران: دانشگاه تهران، 1339، ج2
- رجبی، محمود، انسانشناسی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1390
- سیاح، احمد، فرهنگ بزرگ جامع نوین، تهران: انتشارات اسلام، ذیا ماده «عبر»
- سیدرضی، نهج¬البلاغه، مترجم: محمد دشتی، قم، انتشارات قدس،1383
- شریف لاهیجی، محمد، تفسیر شریف لاهیجی، محقق: میرجلالالدین حسینی ارموی، تهرانه: دفتر نشر داد، 1373، ج2.
- قرائتی، محسن، تفسیر نور، تهران: مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، 1383،ج7
- قرشی، سیدعلی اکبر، تفسیر احسن الحدیث، تهران: بنیاد بعثت، 1377،ج2
- کاشانی، ملا فتحالله، تفسیر منهجالصادقین فی الزام المخالفین، تهران: کتابفروشی محمدحسن علمی،1366،ج10
- کاشانی، ملافتحالله، خلاصة المنهج، تهران، انتشارات اسلامیه، 1373ق،ج6
- کاشفی سبزواری، حسین، مواهب علیه، تهران: سازمان چاپ و انتشارات اقبال، 1369،ج1
- مصطفوی، حسن، تفسیر روشن، تهران: مرکز نشر کتاب، 1380، ج5
- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1374،ج26
- میرزاخسروانی، علیرضا، تفسیر خسروی، تهران: انتشارات اسلامیه، 1390ق، ج8
- میرزا محمدی، محمدحسن، تربیت ولایی؛ اصلیترین مبنای تربیت دینی، اسلام و پژوهشهای تربیتی، بیجا، سال دوم، 1389
ب) کتب عربی:
- بیضاوی، عبدالله، انوار التنزیل و اسرار التأویل، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی،1418ق،ج3
- تمیمی آمری، عبدالواحد، غررالحکم و دررالکلم، قم: دفترتبلیغات اسلامی، 1366
- حقی برسوی، اسماعیل، روحالبیان، بیروت: دارالفکر، بیتا، ج3
- راغب اصفهانی، حسین، مفردات الفاظ قرآن، ترجمه: غلامرضا خسروی، بیجا: مرتضوی، 1385،ج3
- سیوطی، جلالالدین، الدرالمنثور فی تفسیر المأثور، قم: کتابخانه آیةالله مرعشی نجفی، 1404ق،ج3
- طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی التفسیرالقرآن، مترجم: سیدمحمدباقر موسوی همدانی؛ قم: دفترانتشارات اسلامی جامعهی مدرسین حوزه علمیه قم، 1374، ج17
- طبرسی، فضل، جوامع الجامع، تهران:
انتشارات دانشگاه تهران و مدیریت حوزه علمیه قم، 1377
، ج1 - __________، مجمعالبیان فی تفسیر القرآن، تهران: انتشارات ناصرخسرو، 1372،ج6
- عاملی، علی، ابوجیز فی تفسیرالقرآن العزیز، محقق مالک محمودی، قم: دارالقرآن الکریم،1413ق،ج1
- گنابادی، سلطان محمد، تفسیر بیان السعادة فی مقامات العبادة، بیروت: مؤسسه الاعملی للمطبوعات، 1408ق،ج2
- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت: مؤسسه الوفاء، بیتا، ج22
- مدرسی، محمدتقی، تفسیر من هدی القرآن، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1377،ق،ج15
- مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1368،ج4
- مغنیه، محمدجواد، تفسیرالکاشف، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1404ق،ج3
[1] علیاکبر، دهخدا، لغت نامه دهخدا، ج2، تهران: دانشگاه تهران، 1339، ص79
[2] ر.ک: حسن، مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن،ج4، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1368، ص234
[3] حسین، راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ترجمه: غلامرضا خسروی، ج3، بیجا: مرتضوی، 1385
[4] سوره بقره(2)، آیه186
[5] حسن حسینی شاه عبدالعظیمی، تفسیر اثناعشری، ج1، تهران: انتشارات میقات، 1363، صص339ـ338
[6] سوره مجادله (58)، آیه 11
[7] ر.ک: علی احمدبابایی، برگزیده تفسیر نمونه، ج 5، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1382، ص125
[8] ر.ک: محمدتقی مدرسی، تفسیر من مهدی القرآن، ج15، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1377 ق، ص192 و سیدمحمدحسین حسینی همدانی، انوار درخشان، ج16، تهران: کتابفروشی لطفی، 1404ق، ص229.
[9] سوره توبه(9)، آیه 20
[10] ر.ک: عبدالله بیضاوی، انوارالتنزیل و اسرار التأویل، ج3، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1418ق، ص76
[11] ر.ک: اسماعیل حقی برسوی، روحالبیان، ج3، بیروت: دارالفکر، بیتا،ص402 و جلالالدین سیوطی، الدّر المنثور فی تفسیر المأثور، ج3، قم: کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، 1404ق، ص218.
[12]– سوره انفال (8)،آیه3
[13]– سیده نصرت امین، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج5، تهران: نهضت زنان مسلمان، 1361، ص354.
[14]– ر.ک: محمدجواد مغنیه، تفسیرالکاشف،ج3،تهران: دارالکتب الاسلامیه،1404ق،ص450
[15] – حسین کاشفی سبزواری، مواهب علیه، ج1، تهران: سازمان چاپ و انتشارات اقبال، 1369، ص 375
-[16] ر.ک: سوره بقره(2)، آیه3
[17]– سورهی انسان (76): آیه29
[18]– ر.ک: ملافتح الله کاشانی، خلاصة المنهج، ج6، تهران: انتشارات اسلامیه، 1373ق، ص256 و حسین جرجانی ابوالمحاسن، جلاء الأذهان و جلاء الأحزان، ج10، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1377، ص256 و حسین ابوالفتوح رازی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج20، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1408ق، ص93
[19]– سیده نصرت امین، همان، ج14، ص252
[20] سوره آل عمران (3)، آیه 169
[21] سید علی اکبر قرشی، تفسیر احسن الحدیث، ج2، تهران: بنیاد بعثت، 1377، ص227.
[22] محمّد ثقفی تهرانی، تفسیر روان جاوید، ج1، تهران: انتشارات برهان، 1398ق، ص531.
[23]حسن مصطفوی، تفسیر روشن، ج5، تهران: مرکز نشر کتاب، 1380، صص 146ـ145
[24] همان، همان جا
[25] سورهی آل عمران(3)، آیهی 162
[26] ر.ک: علی عاملی، الوجیز تفسیر القرآن العزیز، ج1، محقق: مالک محمودی، قم: دارالقرآن الکریم، 1413ق، ص90 و حسین کاشفی سبزواری، همان، ص150
[27] ر.ک: یعقوب جعفری، کوثر، ج2، بیجا، بیتا، ص 293
[28] سیدعبدالحجت بلاغی، مجه التفاسیر و بلاغ الاکسیر،ج1، قم: انتشارات حکمت، 1386ق، ص313
[29] سوره یونس(10)، آیه15
[30] سوره اسراء، (17)، آیه57
[31] ر.ک : فضل طبرسی، مجمعالبیان فی تفسیر القرآن، ج6، تهران: انتشارات ناصرخسرو، 1372، ص 651
[32] سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، مترجم: سیدمحمدباقر موسوی همدانی، ج17، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعهی مدرسین حوزه علمیه قم، 1374، ص 370
[33] ر.ک: محسن قرائتی، تفسیر نور، ج7، تهران: مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، 1383، ص 79 و یعقوب جعفری، همان، ج6، ص312.
[34] سوره مائده(5)، آیه27
[35] سوره ذاریات(51)،آیه 56
[36] محمود رجبی، انسانشناسی، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1390، ص 227
[37] سوره یونس(10)،آیه2
[38] ر.ک: سلطان محمد گنابادی، تفسیر بیان السعادة فی مقامات العبادة، ج2، بیروت: مؤسسه الاعملی للمطبوعات، 1408ق، ص290 و حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، همان، ج5، ص 255
[39]– سوره انعام (7)، آیه 132
[40]– محمود رجبی، همان، ص228
[41]– ر.ک: سیدرضی، نهجالبلاغه، ترجمه: محمددشتی، قم: انتشارات قدس، 1383، خ21، ص44.
[42]– سوره نبأ (78)، آیه 39
-[43] ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج26، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1374، صص60ـ59
[44]– ر.ک: علیرضا میرزاخسروانی، تفسیر خسروی، ج8، تهران: انتشارات اسلامیه، 1390ق، ص469 و ملافتحالله کاشانی، تفسیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین، ج10، تهران: کتابفروشی محمدحسن علمی، 1366، ص 135
[45]– احمد سیاح،فرهنگ بزرگ جامع نوین، تهران: انتشارات اسلام، ذیل ماده «عبر».
-[46] سوره انعام(7): آیات 127ـ126
[47] ر.ک: فضل طبرسی، جوامع الجامع، ج1،تهران: انتشارات دانشگاه تهارن و مدیریت حوزه علمیه قم، 1377، ص409
[48] سلطان محمد گنابادی، بیان السعادة فی مقامات العبادة، ترجمه: رضاخانی و حشمتالله ریاضی، ج5، تهران: مرکز چاپ و انتشارات دانشگاه پیام نور، صص 162ـ161
[49] عبدالواحد تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، 1396، ص60
[50] محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج22، بیروت: مؤسسه الوفاء، بیتا،ص431
[51] سوره هود(11)، آیه61
[52] ر.ک: محمدشریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، محقق: میرجلال الدین حسینی ؟؟؟،ج2، تهران: دفتر نشر داد،1373،ص455
[53] ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، همان، ج10،ص309
[54] محمد حسن میرزامحمدی و…، تربیت ولایی، اصلی ترین مبنای تربیت دینی،اسلام و پژوهش های تربیتی، بیجا، سال دوم، 1389، ص30.